یادداشت

مترجمی که چندین نسل کتاب‌خوان پرورش داد / یادی از مترجم دن‌کیشوت، زوربای یونانی، سپید دندان و …

فردا ۲۴ دی‌ماه سالگرد درگذشت محمد قاضی مترجم شهیر ایران است که نامی آشنا برای فرهنگ‌دوستان این سرزمین به شمار می‌رود. در دی‌ماه سال ۷۶ بود که محمد قاضی کتاب “نوحه درون” را به همراه احمد قاضی ترجمه و ۴۸ ساعت بعد از پاک‌نویس آن، در بامداد بیست و چهارم دی ۱۳۷۶ روی در نقاب خاک کشید. به نقل از عرفان قانعی‌فرد؛ محمد قاضی همیشه می‌گفت: “مرگ من آن روز خواهد بود که نتوانم ترجمه کنم و امیدوارم که آن روز به این زودی‌ها فرا نرسد.”

محمد قاضی کیست؟

محمد قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در شهر مهاباد استان آذربایجان غربی دیده به جهان گشود. پدر او میرزاعبدالخالق امام جمعه مهاباد بود. محمد قاضی آموختن زبان فرانسه را در مهاباد آغاز کرد. او در سال ۱۳۰۸ با کمک عموی خود میرزاجواد قاضی که از آلمان دیپلم حقوق گرفته بود و در وزارت دادگستری کار می‌کرد، به تهران آمد و در سال ۱۳۱۵ از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت. در سال ۱۳۱۸ دوره دانشکده حقوق دانشگاه تهران را در رشته قضایی به پایان برد.

“کلود ولگرد” اثر ویکتور هوگو و “دن کیشوت” نوشته‌ی سروانتس نخستین آثاری بودند که این مترجم، در جوانی از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کرد. محمد قاضی پس از به پایان رساندن تحصیلاتش، مدت کوتاهی در وزارت خارجه کار کرد، سپس در وزارت دارایی استخدام شد و تا سال ۱۳۵۵ که از خدمت دولتی بازنشسته شد، در این وزارتخانه کار کرد. مدتی هم با کانون پرورش کودکان و نوجوانان در تهران همکاری داشت. حاصل این همکاری، ترجمه‌ “باخانمان” از هکتور مالو، “ماجراجوی جوان” اثر ژاک ژروند و “زوربای یونانی” نوشته‌ نیکوس کازانتزاکیس بود.

محمد قاضی در سال ۱۳۵۴ به بیماری سرطان حنجره مبتلا شد و توانایی تکلم خود را از دست داد، اما تا پایان عمر از ترجمه دست نکشید.

قاضی به روایت نجف دریابندی

اگرچه شهرت محمد قاضی از دنیای ادبی او برمی‌خیزد؛ اما نجف دریابندی هم نقش بی بدیلی در کسب زود هنگام آن دارد. شهرت محمد قاضی به عنوان مترجم از ترجمه کتاب “جزیره پنگوئن‌ها” نوشته آناتول فرانس در اوایل دهه ۳۰ آغاز شد، هرچند که تا آن زمان او سه کتاب “دن کیشوت” نوشته میگل سروانتس، “کلود ولگرد” نوشته ویکتور هوگو، “سپیددندان” نوشته جک لندن را ترجمه کرده بود. استقبالی که خوانندگان از ترجمه کتاب “جزیره پنگوئن‌ها” به عمل آوردند موجب شد تا نجف دریابندی مقاله‌ای در تقریظ از این کتاب در روزنامه اطلاعات تحت عنوان “مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد” بنویسند. آناتول فرانس در آن زمان از نویسندگان بی‌بازاری بود که آثارش در انبار کتاب‌فروشی‌های ایران خاک می‌خورد. با انتشار این اثر محمد قاضی به شهرت رسید و بعد از آن مرتب به کار ترجمه ادامه داد.

نجف دریابندری که در میان مترجمین، هم‌نسل محمد قاضی به حساب می‌آید، قاضی را ” تنها مترجم کاردرست ایران می‌داند.” او می‌گوید: “قاضی در واقع کاری که کرده این است که رمانس‌های فارسی مثل “امیرارسلان نامدار” را خوانده و یک همچین لحنی را به ترجمه داده و کیفیت خاص رمان را هم رعایت کرده است. خلاصه این‌که یک اثری به وجود آورده به زبان فارسی که من خیال می‌کنم می‌ماند و مانده است.”

دریابندری که در آثاری چون “گور به گور”، بازمانده روز” و… از لحن‌های خاصی برای ترجمه استفاده کرده است، پیدا کردن زبان خاص برای هر کتاب را شیوه قاضی می‌داند و می‌گوید: “باید بگویم که [این کار را] از قاضی یاد گرفتم.”

محمد قاضی شاعری که زیر سایه ترجمه گم شد

اما محمد قاضی استعداد شاعری و نویسندگی هم داشت و اشعار زیادی هم سرود اما به گفته خودش چون استعدادش را در مترجمی بیشتر ‌دید دنباله شعر و شاعری را نگرفت. البته قاضی مطالعات زیادی در متون کهن فارسی و دیوان شاعران کرده بود. به گفته خودش در سال‌های ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ بیش از ۵۰ هزار بیت را از حفظ داشت و این امر تاثیر خود را در ترجمه‌های قاضی نشان داد.

او در مصاحبه با عرفان قانعی فرد می‌گوید: “یک شب با عده‌ای از دوستان در سال ۱۳۲۶ شام را در هتل دربند خوردیم و ساعت ۹ شب که از هتل بیرون آمدیم تا به شهر برگردیم. به پیشنهاد یکی از دوستان قرار شد پیاده بیاییم. گفتند هر کس حکایت یا قصه‌ای نقل کند تا در حین راه گرم شویم. گفتم که نیازی به این کار نیست چون می‌خواهم برایتان شعر بخوانم. باورشان نمی‌شد، ولی در ساعت ۹ که از هتل بیرون آمدیم و پیاده به سمت شهر حرکت کردیم تا ساعت ۱۲ شب که به جلوی کاخ مرمر رسیدیم همچنان از شاعران مختلف شعر خواندم و همه را غرق در تعجب کرده بودم. باری، مطالعه آثار کلاسیک فارسی و به ویژه از بر کردن اشعار شاعران کلاسبک به تسلط یافتن بر زیان فارسی بسیار کمک می‌کند و مترجم را با ریزه‌کاری‌های زبان آشنا می‌سازد.”

در همین رابطه و در مورد وضعیت و کیفیت ترجمه در ایران این گونه نظر می‌دهد: “به جز چند تایی از مترجمان خوب که می‌شود فهمید چه می‌نویسند و چه می‌گویند نوشته‌های بقیه با مقیاس‌های سنتی و معیارهای اصیل زبان فارسی تطبیق نمی‌کند و به زحمت می‌توان آن‌ها را درک کرد. علت این امر به نظرم تنها همین آن است که آن چند مترجم معدود و خوب زبان شیرین فارسی را از استادانی چون ابوالفضل بیهقی، نصرالله منشی، فردوسی، عنصری، منوچهری، خیام، سعدی، و حافظ آموخته‌اند ولی اکثر مترجمان خلق‌الساعه فارسی نمی‌دانند و می‌نویسند و آن را هم از فرهنگ‌های لغات خارجی به فارسی مانند فرهنگ نفیسی، حییم و… آموخته‌اند و لاجرم ثمره کارشان همین ترجمه‌های غلط و نامفهوم است که می‌بینیم.”

او به دانشجویان رشته مترجمی توصیه می‌کند: “علاوه بر تبحر در زبان خارجی در تبحر در زبان فارسی بکوشند تا متن ترجمه آن‌ها به فارسی درست، شیوا و مطابق با قواعد دستوری انجام شود.”

محمد قاضی راز موفقیت خود را در مجموع این‌گونه بیان می‌کند: “در ترجمه رعایت امانت را به مفهوم درست کلمه می‌کنم و هیچ قسمتی از آن را تا مجبور نباشم حذف نمی‌کنم. در نتیجه نه چیزی از متن کم می‌کنم و نه چیزی به آن می‌افزایم و‌‌ همان مطلب مورد نظر و نوشته مولف را به فارسی بر می‌گردانم. سوم سبک و سیاق نویسنده را به تمام معنی حفظ می‌کنم. در نتیجه ملاحظه می‌فرمایید که نثر دن‌کیشوت من با نثر رمان‌های اجتماعی‌ام تفاوت دارد. نثر شازده کوچولوی من با نثر کتاب‌های دیگرم فرق دارد. در توصیه‌ای هم که به مترجمان جوان می‌کنم از همه چیز واجب‌تر این است که بکوشند مطلبی را که می‌خواهند ترجمه کنند خوب بفهمند. سپس آن را به یک فارسی روان و مطلوب درآورند و در این راه تا می‌توانند از واژه‌های فارسی بیشتر استفاده کنند. دیگر اینکه سبک نویسنده را رعایت کنند و آن حالت روحی او را که اگر ظریف یا طنزنویس یا روشن‌بیان است در ترجمه حفظ کنند.”

آیا محمد قاضی به توصیههایش عمل میکرد؟ زرینکوب و جمالزاده پاسخ میدهند

یکی از مهم‌ترین ترجمه‌های محمد قاضی ترجمه “دن کیشوت” است. او در این ترجمه چیره‌دستی و پشتکار بی‌نظیری نشان داد. متن اصلی دارای ضرب‌المثل‌ها و اشعار متعددی است که او برای پیدا کردن معانی آن‌ها بار‌ها به کلیسای کاتولیک‌ها رفت و با مراجعه به کشیشان معانی آن اشعار را پیدا کرد. همچنین برای ترجمه ضرب‌المثل‌ها سعی کرد معادل آن‌ها را در زبان فارسی پیدا کند و اصل آن‌ها را در پای صفحه قید نماید.

دکتر زرین کوب در مقاله‌ای در مجله سخن در باب ترجمه دن کیشوت نوشت که “مترجم زبان مناسب با ترجمه این اثر را پیدا کرده است.”

جمال‌زاده نیز در مجله راهنمای کتاب نوشته که “اگر سروانتس فارسی می‌دانست و می‌خواست دن کیشوت را به فارسی بنویسد از این بهتر نمی‌شد.”

محمد قاضی از نگاه کوثری و غبرایی

عبدالله ‌کوثری معتقد است؛ یکی از مهم‌ترین کارهای قاضی این بوده که چند نسل را با کتاب آشنا و کتاب‌خوان کرد. او مهم‌ترین ویژگی قاضی را دریافتن حال و هوای کتاب در زبان اصلی می‌داند: “در زمانی که قاضی ترجمه می‌کرد، از نقد ترجمه و شیوه‌ها و تئوری‌های ترجمه خبری نبود؛ اما او با شمی که داشت، به خوبی می‌توانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه دن کیشوت که شاهکار اوست، تا ترجمه‌هایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.”

به عقیده کوثری، از جمله علت‌های استقبال مخاطبان از ترجمه‌های قاضی، هم‌خوانی زبانِ او با متن اصلی است. “قاضی نه تنها زبان فارسی را به‌خوبی می‌دانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تاثیر نحو زبان مبدأ رها می‌کرد و فارسی می‌شد.”

کوثری یکی دیگر از ویژگی‌های قاضی و نسل مترجمان او را “فارسی‌دانی و فارسی‌خوانی به دلیل تربیت سنتی” می‌داند و می‌گوید: “همه آن‌ها فارسی را به‌خوبی می‌دانستند. بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آنچه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل می‌کند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.”

کوثری می‌گوید، قاضی با انتخاب دایره وسیعی از نویسندگان و آثار برای ترجمه، مستقیما بر ادبیات ایران اثرگذار بوده است. او درباره اثرگذاری کار قاضی بر شیوه کاری برخی از مترجمان از جمله خود می‌گوید: “وقتی شما کار درجه دو بخوانید، کارتان افت می‌کند و من خوشبخت هستم که بگویم در شانزده‌سالگی می‌فهمیدم اثری در ترجمه خوب است یا نه. این‌ها به برکت نوشته‌های قاضی و به‌آذین بود.”

مهدی غبرایی هم که شیرین زبانی محمد قاضی را از بارزترین خصوصیات شخصیتی او می‌داند معتقد است؛ قاضی با تسلط به زبان فارسی و شیرین‌زبانی خاص خودش مخاطب را جذب می‌کرد.

مهدی غبرایی درباره قاضی و اثرگذاری او در ترجمه می‌گوید: “‌قاضی بیش‌تر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده است؛ به عنوان نمونه، درخشان‌ترین ترجمه قاضی “دن کیشوت” است که داستان‌گویی در آن اهمیت زیادی دارد، یا برای مثال او به سراغ جک لندن رفته یا از نیکوس کازانتزاکیس ترجمه کرده است که داستان در آثار آن‌ها اهمیت زیادی دارد.”

نگاهی به کارنامه قاضی

اگرچه قالب زبان ترجمه‌های محمد قاضی از فرانسه بود اما دنیای ترجمه او پراکندگی بسیاری دارد و او از نویسندگانی با ملیت‌های فرانسوی،‌ آمریکایی‌، چک‌، ایتالیایی‌، دانمارکی‌، انگلیسی‌، یونانی‌، اسپانیایی‌، اتریشی‌، روس‌، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است. “دن کیشوت” میگل سروانتس، “کلود ولگرد” ویکتور هوگو، “سپیددندان” جک لندن، “جزیره پنگوئن‌ها” آناتول فرانس، “شاهزاده و گدا” مارک تواین، “شازده کوچولو” آنتوان دو سنت‌اگزوپری، “ساده دل” ولتر، “نیه توچکا” فئودور داستایوسکی، “مادام بوواری” گوستاو فلوبر، “مهاتما گاندی” رومن رولان، “دوریت کوچک” چارلز دیکنز، “داستان کودکی من” چارلی چاپلین، “زوربای یونانی” نیکوس کازانتزاکیس، “در نبردی مشکوک” جان اشتاین بک، “مادر” ماکسیم گورکی و “خداحافظ گری کوپر” رومن گاری از درخشان‌ترین آثار محمد قاضی در خیل ترجمه‌هایش هستند.

.

.

.

.

.

منبع : هنر آنلاین

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا