شعر نو
” دستان من، دستان تو ” – اثری تازه از برومند نجفی
یک روز
یک روز آفتابی و روشن
یک روز پرشکوه نامیرا و روحانی
دیگر بار
من و تو همدیگر را باز خواهیم یافت.
همچون دیدار تبعیدیان بابلی بنی اسرائیل
عمو زادگان خویش را در «ارض موعود».
آن روز که چشم های ما
نور خویش را و سوی خویش را
در نگاه های همدیگر یافتند
آن روز، زیبایی جهان یکسر
از آن ما خواهد بود.
و عشق دیگر بار
چون ققنوسی ز خاکستر فراق
سر بر خواهد کرد
و تا بی کران ابدیت
بال های خویش را خواهد گشود.
از آن پس
شب ها
و روزها
و ماه ها
و سال ها
دستان من، دستان تو را
و لبان تو، لبان مرا
و تن من، تن تو را
و روح تو، روح مرا
تاویل ها خواهند کرد
تفسیرها خواهند نمود.
من و تو باز همدیگر را خواهیم یافت
غمی ک پایان ندارد غم انتظار است