قالب وردپرس بیتستان پرنده فناوری
خانه / ادبیات / داستان

داستان

کسی از فردا خبر ندارد! – داستانی متفاوت از کیومرث بلده

    نمی‌توانم نفس بکشم. دست‌هایم دور گردن رضا پیچ خورده. هرگز تصور نمی‌کردم، زمانی فرا برسد که من و او سر، سرکشیدن جرعه‌ای هوا با هم در رقابت باشیم. می‌خواهم فریاد بزنم. امید دارم رضا توان این کار را داشته باشد. دست راستم پیچ خورده و درست جلوی صورت …

ادامه نوشته »

“خێیار شامامەێ” – نوشته کانی عفتی

هرکسی رد می‌شد نگاهی به او می‌انداخت. برخی نزدیک‌تر می‌آمدند و برخی به نگاه و لبخندی و گاه چند کلمه با بغل دستی‌شان یا زمزمه‌ای زیر لب اکتفا می‌کردند. در آن بازار شلوغ که در هر گوشه‌ی آن بساط داد و هوار برپا بود، جلب توجه خیلی سخت بود، اما …

ادامه نوشته »

داستانک « کبریت » – کیوان کیخسروپور

  با پاهای برهنه در میان برف می دوید. با موهای ژولیده و لباسهای مندرس و پاره. کتابهای خاک آلوده شعر حافظ و شاملو را به سینه می فشرد. از دهانش بخار بیرون می امد. به سرعت می دوید و جمعیتی از فاصله نسبتا دور دنبالش گذاشته بودند. صدای از …

ادامه نوشته »

” آغاز پایان ” داستانی کوتا از کیوان کیخسرو پور

دختربچه مداد کوتاه و شکسته شده‌اش را روی طاقچه کنار ساز تنبور گذاشت. نگاه غمگنانه‌ای کرد و رفت. مداد شکسته آهی کشید و به بلندای تنبور نگاهی انداخت. سیم‌های تنبور زیر نور چراغ‌برق می‌زدند. تنبور پرسید: چرا آه می‌کشی؟ مداد شکسته گفت: من دیگر تمام شدم. دیگر ارزشی ندارم. تنبور …

ادامه نوشته »

داستانک « نشانی » – اثری از کیوان کیخسروپور

کنار دکه ی روزنامه فروشی ، روبروی تابلوی توقف ممنوع ، ماشین ایستاد . چهارراه، پر از ازدحام خوشبختی بود . راننده ی جوان،  شیشه ماشین را پایین کشید . گردنش را کج کرد و از مردی که ایستاد بود، پرسید : – ببخشد آقا ! دنبال این نشانی می …

ادامه نوشته »

چیزی که شد پاره ، وصله برنمی داره – نسیم توسلی از رشت

داستان برگزیده یازدهمین جشنواره کشوری داستان بانه   « این هیچ باکی­ش نیست ، بچه های این دوره زمونه رو نبین، اینا چیزی سرشون نمی شه؛ اِ رو از بِ تمیز نمی­دن. تقصیر ماست که چشم و گوش بسته بارشون آوردیم، وگرنه عیب و ایرادی به کار نیست. ببین کِی …

ادامه نوشته »

” دیدار ” – اثری دیگر از کیوان کیخسروپور

Aگرمای بعداز ظهر بیداد می کرد .داخل مینی بوس مثل یک کوره ی داغ شده بود . راننده بالا پرید و درب پشت سر اخرین مسافر بسته شد .چرت مرد میانسال پاره شد .خیس عرق بود .لحظاتی هاج و واج به اطراف نگریست تا به یاد بیاورد که کجاست؟!از جیب …

ادامه نوشته »

” فارمالاها ” – داستان برگزیده یازدهمین جشنواره کشوری داستان بانه

نویسنده : افرا سرنایه از ایلام . . صدونوزده سال بعد از ترور ناصرالدین شاه، مرد زیر پتوی ضخیمش مچاله شده بود و به این فکر می کرد که چرا با این که صد و نوزده سال پیش از نقشه ی ترور میرزا رضای کرمانی باخبر بود، به درباریان چیزی …

ادامه نوشته »