رفت و آمد خیابانها؛ چند نکته پیرامون شعر علیرضا حاتمی/ محمد مرادی نصاری
“ئێوارەێ تاوسان” (عصر تابستان) عنوان مجموعه شعری از علیرضا حاتمی شاعر نوگرای کرمانشاهی است. کتابی که در سال ۸۹ توسط نشر باغ نی منتشر شده و نخستین کتاب حاتمی نیز به شمار میرود. از نکاتی که در بیشتر آثار علیرضا حاتمی برجسته است وجود نوعی هنجار شکنی است؛ بعبارتی فراخواندن چیزهایی که عموماً فرعی، و در حاشیه شعر ما بودهاند؛ چیزهایی برای ندیدن!. این احضار عناصر رانده شده در برخی شعرها موفق است و در برخی دیگر -به زعم نگارنده- ناموفق. ناموفق بدین معنا که شاعر نتوانسته رابطهی عناصر مسلط و حاشیهای را “حقیقتا” بهم بریزد. اما نفس همین حرکت به سمت فضاهای متفاوت زبانی و شعری دلگرم کننده است. در شعرهای این مجموعه ما با چیزهایی روبرو میشویم که چه بسا در نگاه نخست عجیب، سطحی، خندهدار و یا غیرشاعرانه به نظر برسند؛ شعری درباره انواع سگها، شعری دربارهی انگشت کوچک پای معشوق و… و شعرهای دیگری از این دست. این اشعار در واقع نه اشعاری معمولی که:
“شێعرێگ ئهڕای یاری/ ئهڕای قهشمهری/ ئهڕای قیقه” (شعری برای بازی/ برای تمسخر/ برای قهقه) است. قهقهای از آنسان که ابرمرد نیچه بر ارزشهای پوسیده میزند. هرچند توامان بسی حزن انگیز باشد.
این قهقه و این زیبایی شناسی، دیگر زیبایی شناسی شعر مرسوم نیست، این همان زیبایی شناسی است که در طرح جلد کتاب نیز خودنمایی می کند؛ زیبایی شناسی دوزخ!
از نکات دیگری که میشود به آنها اشاره کرد، میل شاعر به “ادامه دادن” است. ادامه دادن بدین معنا که گویی راوی دوست ندارد کلام را به پایان برساند و پیوسته و با حوصله به روایتش ادامه میدهد. این رفت و آمد و ادامه دادن در برخی مواقع خسته کننده است. به شکلی که بسیاری سطرها دوبارهگویی مضامین سطرهای قبل است –بدون هیچ کارکرد خاصی- و به راحتی میتوان با پرداختی متفاوت از آنها چشمپوشی کرد.
موسیقی جاری در “ئێوارهی تاوسان” عمدتاً یکنواخت و چه بسا غمناک بوده و گویی اثری از آن موسیقی کلام که با فراز و فرودهایش ما را مجاب به ادامه دادن کند نیست. هر عصیان شاعرانه به قصد برهم زدن فضایی کهنه، موسیقی مهیج و زندهی خاص خود را طلب میکند، چرا که هیچ جنگی بدون موسیقی نیست. آن موسیقی که مخاطب را به سان پیروان خود سرشار از انرژی و شور کرده و به دنبال خود، در سطر به سطر شعر بکشاند. چیزی که در کتاب علیرضا حاتمی حضور کمرنگی دارد. چهبسا تقطیع نثرگونهی برخی شعرها نیز از دلایل این کمرنگی باشد. گویی شاعر نه در پی شعر منثور که در جستجوی نوعی نثر شعری است. در هر صورت آزمونهای تازه -به ویژه ادبی- همواره در برگیرندهی کاستیها و دستاوردهای توامان است. چیزی که ئێوارهی تاوسان نیز از آن مستثنا نیست:
توام گوورانیێگ بوود
کهس نهزانێ له کوورهیا دهس کریا پێ
کهس نهزانێ چۊ ترکیهیگ
هاتێ دکوتێ له هۊرهو بچوود
هاتێ له دِکوتیا بشێویده تێ
هاتێ له ناوکایا تمام بوود…
(میخواهم ترانهای باشد
ترانهای که کسی نداند
چگونه آغاز شده
کسی نداند چگونه ادامه مییابد
شاید نیمی از آن فراموش شود
شاید از نیمه
حواست پرت جای دیگری باشد
شاید از نیمه تمام شود…)