« تاریخ از منظر مدرنیته و پسامدرنیته »
سایمون مالپاس در کتاب « پسامدرن » به تمایز این دو جنبش فکری درباره سه موضوع اساسی اشاره می کند .
۱- سوژه
۲_ تاریخ
۳_ سیاست
تاریخ از جنبه های گوناگونی برای متفکران مطرح بوده است . الف -چیستی تاریخ ، موضوع و حیطه های آن ( هرودت و غیره ) . ب – منشا آن . تاریخ نبرد خیرو شر ، نور و ظلمت و از تنش آغاز گردیده است . تاریخ حاصل تضاد ابزار تولید و روابط تولید و طبقات متضاد است . ( دیدگاه دینی ، آگوستین و مارکس ) .پ _ نسبت آن با حوزه های دیگر مانند رابطه تاریخ و شعر و تاریخ و فلسفه اخلاق ( ارسطو و فیلیپ سیدنی ) عوامل دگرگون کننده تاریخ نقش انسان و تحولات اجتماعی و علمی و محیطی (نظریه فرناند برادل « دترمینیسم ژئو فیزیکی » و « نظریه هیدرولیکی » کارل وتیفوگل ) . ت _ عنصر مسلط بر تاریخ ، مشیت ؟ عقلانیت ؟ تصادف و گسست ( دیدگاه ادیان و آگوستین ، دیدگاه ویکو و هگل ، دیدگاه فوکویی ) ج _ فرجام شناسی تاریخ و بحث نامتناهی و متناهی بودن تاریخ با دو گرایش« پایان گرایی » آگوستینی – هگلی و آلکساندر کوژویی – فوکویامایی یا « نظریه انحطاط گرایانه » لیوتاری؟ .
تاریخ در مدرنیته – در جهان اندیشه غرب بحث تاریخ از دیدگاه آگوستین که تاریخ را ازمنشا نبرد خیرو شر و لحظه هبوط و مراحل بندی تاریخ تا استقرار حکومت آسمانی برمینای تحولی ماورایی و ایده « پیشرفت » و « پایان گرایی » براساس « بشارت » و دیدگاه ویکو که منطق تاریخ را « عقلانیت » و بررسی دیالکتیکی پدیده ها و اولویت دادن به عوامل اجتماعی و کاستن از نقش بنیادین فردی برخورد می کنیم اما با هگل ، چرخشی بنیادین در دیدگاه نظری مدرنیته و اندیشه فلسفی تاریخ می یابیم . هگل با طرح مفهوم « روح » ، انسان استعلایی دکارت – هابز – کانت را بر بستر تاریخ می نشاند و تاریخ را فرآیندی عقلانی – هدفمند – یکپارچه و دارای پیشرفت پلکانی بی بازگشت می داند و « بشارت » پایان گرایی دارد . که در آن همه تعارضات برطرف می شود و تاریخ به پایان می رسد نظریه ای که نیازهای فکری طبقه نوظهور بالنده را در مدرنیته برآورد ه می کند . هگلیان چپ از آن بهره می گیرند . آلکساندر کوژو نیز با تلفیق مارکسیسم با اونتولوژی هایدگری و دنباله رو او، فوکویاما با قرائتی عامه پسند نظریه « پایان تاریخ » را عرضه می کنند جامعه سرمایه داری غربی لیبرال دموکراسی را پایان معارض هاو قادر به حل تضادهای درونی خود می دانند . هرچند در درون مدرنیته هگل و دیدگاه تاریخ گرای او منتقدان بسیاری دارد .ازجمله می توان به کارل پوپر در کتاب « جامعه باز و دشمنانش » اشاره کرد . نتیجه آنکه تاریخ در مدرنیته ، عقلانی – پیشرونده – منسجم – بی بازگشت و دارای « پایانی » خوش ترسیم می شود .
تاریخ در پسامدرنیته
پسامدرنیسم به عنوان یکی از جنبش های فکری پسامدرنیته که طلوع و افول آن را بین ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰ ذکر می کنند ، این شاخصه ها را مورد نقد قرار می دهند . فوکو تاریخ را نه پیوسته و بازگشت ناپذیر که دارای انقطاع و گسست می داند . فردریک جیمسون نیز از شمار اندیشمندان این حوزه فکری است که دیدگاه تاریخ مدرنیته را مورد سوال قرار می دهد . دریدا مفهوم پایان گرایی فوکویامایی را خوانشی اشتباه می داند . لیوتار متمایل به « نظریه انحطاط » پایان را فاجعه بار ترسیم می کند . بودریار با طرح ایده « فزون واقعیت » دال های سرگشته و مدلول های پسامدرن را فاقد مرجع و منحل در آن می داند . هایدن وایت « داده های تاریخی » را « روایت » می خواند . لیندا هاچن با ایده « فراداستان تاریخ نگارانه » تاریخ را داستان می نامد . نتیجه آنکه ، تاریخ در پسامدرنیسم ، روندی تصادفی ، برگشت پذیر ، فاقد عقلانیت ، غایت مندی و متمایل به انحطاط فرجامی و سقوط در « فزون واقعیت » و روایتی داستانی بدون مرکزیت ترسیم می گردد .
تحولات بعدی در مفهوم تاریخ – دیدگاه پسامدرنیسمی تاریخ توسط جنبش فکری دیگری که در ۱۹۸۰ ، مشابه ماتریالیسم فرهنگی در انگلستان به نقد کشیده می شود . این دیدگاه که رابطه گسست / پیوست با تاریخی گرایی دارد . ضمن رد فرمالیسم و روش های ارتدوکسی ساختار زدایانه و متاثر از ویکو ، هردر ، دیلتای ، آلتوسر ، ویلیامز ، تری ایگلتون دیدگاه های نوینی در تاریخ پسامدرنیته مطرح می کند .
تلخیص – کیوان کیخسروپور
منبع – « پسامدرن » – سایمون مالپاس
فرهنگ پسا مدرنیسم – عبدالکریم رشیدیان