دربارهی زخمها/ معرفی رمان “اسفار سرگردانی” – محمد مرادی نصاری
هساره : “کاکوی ژنیار مرادبیگ کالبدی است که قصه او را کشته است.” این سطر را میتوان چکیدهای از رمان “اسفار سرگردانی” دانست. رمانی به قلم جبار جمال غریب، و ترجمهی رضا کریممجاور. جمال غریب متولد ۱۹۶۱ در شهر “قڵادزه”ی (قلعه دیزه) کردستان عراق است و این کتاب نخستین ترجمه از آثار او به زبان فارسی است. رمان به ماجرای سفر پسری با نام کاکو میپردازد که از مادری ارمنی و پدری کورد در اروپا متولد شده است. کاکو در فضایی ملهم از خاطرات پدر و مادر که در برگیرندهی زخمهای دو نسلکشی بزرگ تاریخ؛ یکی کوردهای عراق به دست رژیم بعث و دیگری نسل کشی ارامنه به دست ترکان جوان است، رشد و نمو کرده و دست آخر تحت تاثیر چنین فضایی به قصد رودررویی با کابوسها و شنیدههایش راهی کوردستان میشود. او در روستایی کوردنشین اطراق کرده و در آنجا با زنی به نام “نازجواهرخاتون” آشنا میشود که خود دنیایی از قصهها و حکایات غریب است.
“اسفار سرگردانی” بیش از هرچیز رمانی دربارهی خود روایت و نمادین ساختن است. چرا که جز بیانی نمادین و غیرمستقیم نمیتوان با مصیبتهایی از این دست روبرو شد. و از دیگرسو تنها روایت است که میتواند التیامی بر این زخمها باشد: “هرچیزی که به شکل روایت در آید، فراموش میشود”. اما دست آخر همین روایتها کاکو را به نابودی میکشاند. چرا که او دیگر مرزی میان واقعیت و تخیل قائل نیست: “قصه برای این ساخته نشده که توش زندگی بکنی”. کاکو بیتوجه به نصیحتهای نازجواهر خاتون چنان در قصهها غرق میشود که راه بازگشتی برای خود نمیگذارد. او هرگز از این سفر بر نمیگردد چرا که “با تنی تکه تکه سفر کرده است و هر کس که تکه تکه سفر کند، برگشتنش محال است”. قلم جمال جبار غریب، بدون تردید قلمی توانا است. با این وجود انتزاع از هم گسیخته یا بعبارتی نبود تعادلی میان امور حقیقی و انتزاعی به رمان آسیب رسانده است. پایانبندی نه چندان قوی اثر نیز نتواسته نقطهی ثباتی بر این ناهماهنگی باشد. و همچنین اسطورههای بومی کوردی میتوانست بعنوان منبعی غنی، بیش از این مورد توجه نویسنده باشد. به هر روی خواندن این رمان خالی از لطف نیست و بیشک برای خوانندگانش جذاب خواهد بود.