با پاهای برهنه در میان برف می دوید. با موهای ژولیده و لباسهای مندرس و پاره. کتابهای خاک آلوده شعر حافظ و شاملو را به سینه می فشرد. از دهانش بخار بیرون می امد. به سرعت می دوید و جمعیتی از فاصله نسبتا دور دنبالش گذاشته بودند. صدای از …
ادامه نوشته »” آغاز پایان ” داستانی کوتا از کیوان کیخسرو پور
دختربچه مداد کوتاه و شکسته شدهاش را روی طاقچه کنار ساز تنبور گذاشت. نگاه غمگنانهای کرد و رفت. مداد شکسته آهی کشید و به بلندای تنبور نگاهی انداخت. سیمهای تنبور زیر نور چراغبرق میزدند. تنبور پرسید: چرا آه میکشی؟ مداد شکسته گفت: من دیگر تمام شدم. دیگر ارزشی ندارم. تنبور …
ادامه نوشته »داستانک “درنگ ” اثری از کیوان کیخسروپور
یه غروب خیس . یه جاده منگ بی تعادل . یه حس هول . بیرون زدن زنی سراسیمه ازخانه ای . یه چتر شکسته ، که باد با خودش برد . سد کردن راه زن . – تف . بی …. نا …… قل قل خونابه تو گلوی تنگ جوب …
ادامه نوشته »« خاطره ک » – کیوان کیخسروپور
« خاطره ک » معلم ادبیات ، وسط کلاس قدم می زد . ایستاد و گفت : – این شعری که برایتان می خوانم ، خارج کتاب درسیه . شعر « محمد زهری » . می خوام با شعر نو آشنا بشید .. و با حالتی احساسی شروع به خواندن …
ادامه نوشته »