لحظاتی شاد کە بانی اش شهرداری بود – احمد بساطی
بعداز چندین سال ،برای اولین بار میتوانستم شادی قدم زدن در هوای برفی همراە دریا و رویا،را تجربە کنم.دخترانم همراە با بارش برف همچون مرغانی کە حکم آزادیشان از قفس را صادر کردە باشند،بە وجد آمدە بودند.
چترهایمان را مسلح کردیم و با زرهی از کلاه و دستکش بە خیابانهای افسار گسیختەی اسلام ٱبادغرب قدم گذاشتیم.با احتیاط قدم بر میداشتیم کە زمین نخوریم یا ماشینهای عبوری بخاطر شرایط جوی با ما برخورد نکنند.
بانک ملی مرکزی را کە پشت سر گذاشتیم، کمی برای انتخاب مسیر پیادەروی توقف کردیم.ماندە بودم کە در این هنگامەی شب بە کدام سمت بروم کە هم فال باشد و هم تماشا، چشمم بە میدان اصلی شهر یعنی میدان امام (رە) افتاد.فشار دخترها بر روی من برای برف بازی و اینکە فردا برفها آب میشود زیادتر میشد .بە یکبارە فکری بە ذهنم رسید.دشتی دلباز در دیدگانم نمایان شد کە هم پر از برف بود و هم از نظر ایمنی و خطر تصادف و…ایمن بە نظر میرسید.
با احتیاط از گوشەای خودمان را بە دشت دلباز رساندیم کە چندی پیش ٱبنما و حوض و شاید ماهی هم در آن وجود داشتە کە بە همت شهرداری و شورای شهر پر توان نقش یک دشت را برایمان ایفا میکرد، درد دلها از مسایل گذشتە کە میخواستند این میدان را زیر و رو گذر کنند ،فراموش کردم.
حسابی در وسط میدان امام( ره) با برف بازی دلی از عزا در آوردیم.چە خوب شد کە شهرداری وسط میدان را صاف و هموارە کردە بود،دشتی کە در آن میشد غلط زد.با خود گفتم ای کاش شهرداری بیاید و در وسط میدان امام چندتا سرسرە و تاب و وسایل بازی هم قرار بدهد و درکنار تپەی کهنسال چغاگاوانە یک جاذبە درست کند،البتە باید بخاطر تصادفات احتمالی هم یک پل بزند کە خدایی ناکردە کسی هم آسیب نبیند و برای هزینە هم میتواند از آن چند میلیارد ناقابلی کە میخواستند خرج زیر یا روگذر کنند،بردارند.
شهرداری اسلام آبادغرب ودوستان گرانمایە در شورای شهر،بندە شادی امشبم را مدیون شما هستم.
بە امید روزی کە تمام میدانهای این شهر باعث شادی مردم شوند.
.
یادداشتها،مقالات و ….. آرا و نظرات نویسندگان خود را بیان میکنند و بازتاب دیدگاهی از سوی هساره نیستند.