شعر نو

” جنگ و ستیز این مردم سودایی ” – برومند نجفی

اگرچه دست های ما فتاده از هم دور

و تن هامان چو اندامان مرغ ابراهیم

هریک بر ستیغ کوه فُرقَت

در انتظار پیوستگی و وصلت؛ رستخیزِ بعد از گور.

ولیکن ما

بر این معجز عشق

مومنانه پای خواهیم فشرد.

 

وندرین غوغا

و هیاهوی برجهیده از دهان های تهی قلبان انکرالاصوات

که ره را، حرامی وار

بر هرچه نوای لطیف و نازک و آرام، بربسته اند،

من و تو عشق را خموشانه

و تنها با ” اشارات نظر” اظهار می داریم.

و قلب خویش را

و قلب های خویش را

چونان واپسین فرزندان زنده ی آدم

از میان کَشاکَش ها

و جنگ و ستیز این مردم سودایی

به آغوش امن سلامت خواهیم سپرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا