زام ناسوور – فرهاد عزتی زاده – بخش اول
بررسی و شرح منظومه دارەجەنگە
مقدمه
در منظومه (داره جەنگه)که سید نوشاد بەلەفایی آن را به نظم کشیده است، بطور اجمال از اسطوره و حماسه و پهلوانی و تاریخ سخن رانده می شود. سرایش این منظومه بیانگر تسلط و احاطه شاعر بر روایات مکتوب و غیر مکتوب وشفاهی را نشان می دهد. در سرایش این منظومه و منظومه هایی چون آن، به تدریج مسائل وباورهای دینی به میان کشیده شده است. وزن اشعار حماسی و تغزلی کوردی ویا بطور عام اشعار کوردی، بر اساس کمیت هجایی و معمولا ده هجایی است. این منظومه به زبان کوردی و به گویش هورامی است. لازم است که بطور اجمال مختصری از زبان کوردی یا گویش گورانییا هورامی سخن برانیم. اورامانی یا اورامی یا ههورامی(Hewramî) یکی از گویش های زبان کوردی است. اورامان ناحیه ای بزرگ از غرب ایران است که به بهشت ایران و سرزمین اهورامزدا مشهور است. بخشی از اورامان در کشور عراق واقع شده است. در اورامان ایران و عراق که هورامان هم نامیده میشود به زبان اورامی سخن گفته می شود. یکی از ویژگیهای این زبان باقی ماندن جنس مونث و مذکر در نحو اسامی است، یعنی هنگام به کار بردن در حالات مختلف دستوری این قائده رعایت می گردد.
دکتر محمد معین میگوید: برای آشنایی بیشتر با زبان پهلوی، زبان کردی اورامی یک منبع مهم است. پهلوی با وزنی بخصوص و همانند گورانی خوانده میشده است وگاهی آن را پهلوی وبرخی اوقات آن را اورامه، اورامن و اورامانیان می گفته اند. زبان کردی هورامی برای سده های طولانی زبان ادبی غالب در کردستان جنوبی (شامل استانهای کردستان،کرماشان، ایلام و بخش هایی از کردستان عراق) بوده است و بسیاری از شاعران کورد اشعار خود را به این زبان سروده اند که از میان آنها می توان به شاعران بزرگی مانند مولوی کرد (تاوگوزی)، میرزا عبدالقادر پاوه ای و صیدی هورامی… اشاره نمود. بسیاری از کتابهای اهل حق به این زبان نوشته شده اند که از جمله کهنترین کتاب های نگاشته شده به زبان کردی بوده و همچنین از جمله معدود کتاب های نوشته شده به زبان های ایرانی در سده های نخستین پس از اسلام می باشند. این زبان، زبان شعر دربار امیر اردلان و بابان سلیمانیه بوده است وآنان این زبان را صیقل یافته تر و مهذب تر از دیگر لهجه های کردی می دانستند. امروزه قزلباشهای ترکیه و کاکه ای های عراق و مردم هورامان ایران و ساکنان نواحی مرکزی زاگرس تا جنوب شاهراه خانقین-کرمانشاه به این زبان تکلم می کنند.لهجه هورامی درادبیات کردی سابقه طولانی دارد. بخش اعظم ادبیات آن شعر است که متاثر از سنتهای قومی است. وسیله انتقال شعر عامه، سنت شفاهی است. اما ادبیات مکتوبی هم هست که قدمت آن زیاد است. مثلا در سده دوازدهم میلادی در سلیمانیه پوستی پیدا شد که بر آن ابیاتی مربوط به حمله عربها به ایران بود.
مناطق هورامان :
آشکار است که اورامان به کلی منطقهای یکپارچه نیست و تعدادی از روستاها و مناطق آن، به دلیل مرزهای قراردادی، از هم جدا شدهاند. مناطق هورامان، در دوکشور ایران و عراق قرار دارند. بخش اعظم اورامان در ایران است. در تقسیم و نامگذاری مناطق اورامان، اتفاق نظر وجود ندارد. نویسندگان و محققان در تألیفات خود، اورامان را به چند شیوه، که در زیر آنها را توضیح می دهیم، تقسیم کردهاند. محمد بهاءالدین ملا صاحب، در تألیف خود، اورامان را به دو منطقهی بزرگ به صورت زیر تقسیم میکند:
هورامان تخت
هورامان لهون
اما در تقسیم بندی دیگری، رشید هورامی، اورامان را به پنج منطقه تقسیم میکند:
هورامان تخت، هورامان شامیان، هورامان جوانرود، اورامان ژاورود، اورامان لهون
مناطق اورامان در تقسیم بندی محمد امین هورامی به شرح زیر است:
هورامان لهون، هورامان دزلی، هورامان کندوله، هورامان تخت، هورامان رزاب، هورامان جوانرود.
پژوهش های اورامان شناسی که از جنبه های زبان شناختی، باور شناختی و ایران شناسی در مجموعهی شرق شناسی انجام می گیرد، با کشف قباله های اورامان(کهن ترین سندهای ایرانی به دوزبان رسمی یونانی وپهلوی اشکانی (زبان ایران میانهی شمال غربی) در سال های ۱۹۱۹-۱۹۱۳ به اوج خود رسید. کشف سه قبالهی باستانی اشکانیان در اورامان در استان کردستان ایران به طور اتفاقی رخ داد که در این زمینه روایاتی چند در لابه لای منابع تاریخی و مآخذ زبان شناسی ثبت گردیده است که به طور خلاصه ارائه می گردد. گویا پیش از جنگ جهانی اول، یکی از مریدان شیخ علاءالدین نقشبندی به نام صوفی عبدالله در روستای بیاره از قراء اورامان به شیخ اطلاع می دهد که بر تخته سنگی بر فراز قلهی کوهی در اورامان، نقش مردی را دیده است که تیری به دست دارد. به فرمان شیخ، صوفی یاد شده مأمور می گردد که پیرامون تخته سنگ مذکور تحقیق کند. سپس صوفی به همراه تنی چند از مریدان شیخ به قلهی کوه می روند. جهت تیری که در دست مرد منقوش بر سنگ است، آنها را به سوی غاری در آن حوالی رهنمون می شود. مریدان شیخ پس از کاوش در غار، کوزه ای گلین و پر از ارزن پیدا می کنند و بدین گونه در میان ارزن سه طغری قبالهی باستانی اورامان کشف می گردد. این اسناد نزد شیخ علاء الدین نگهداری می شده اند. در اوایل قرن بیستم، هنگامی که دکتر سعید خان کردستانی برای معالجهی چشم عباسقلی خان به مریوان عزیمت می کند، اسناد یاد شده در اختیار دکتر سعید خان قرار می گیرند.
قباله های سه گانهی اورامان هم اکنون در موزهی لندن نگهداری می شوند. همچنین مؤلف تاریخ مردوخ در مورد چگونگی کشف و قرائت این قباله ها چنین می نویسد: “…چنانکه سه فقره اجاره نامه در سال ۱۳۲۸ هجری قمری سید حسین نامی از شیخ علاء الدین در نواحی اورامان در میان خمرهی پر ارزن پیدا کرده و بالاخره قباله های مذکور توسط پروفسور براون به دست پروفسور میس متخصص زبان یونانی رسیده …” در همین مورد، سی. جی. ادموندز کارگزار بریتانیا در عراق در کتابی تحت عنوان ((کردها، ترک ها و عرب ها)) چگونگی کشف قباله های اورامان را چنین بازگو می کند:«سه قبالهی نوشته شده بر پوست آهو که دو تای آن به زبان یونانی با ترجمه به پهلوی اشکانی و سومی به زبان پهلوی اشکانی بوده، دکتر سعید خان کردستانی در سال ۱۹۱۳ به انگلستان آورد و مدتی بعد موزهی بریتانیا آنها را از وی خریداری نمود.
به گفتهی دکتر سعید خان، این قباله ها در غاری واقع در کوه (سالمان) در نزدیکی شهر اورامان پیدا شده است در حالی که در کوزه ای دربسته نگهداری می شده اند. اما این مقدمات برای بررسی زبان شعری مجموعه داره جنگه بود که یک منظومه تاریخی و اساطیری و نمونه ای از شعر با زبان کوردی و گویش گورانی است، شاعر در آغاز این منظومه که از ازدوران کیومرث، شاه اساطیری ایرانیان (گەڕشا[۲]) آغاز می شود و به دورەی جنگهای ویرانگر نادر شاه افشار می رسد، روایتگر داد و بیدادی است که بر این ولایت رفته است و با درختی تناور به سخن می نشیند و تاریخ پر از رمز و راز را از زبان درختی روایت می کند که بدون شک نماد ایران وکوردان ساکن در ایران می باشد، درختی که شاهد و ناظر جنگهای ویرانگر و همچنین حماسه دفاع از کشور بوده است. اما این درخت، بر اندام خود زخمهای ناجوانمردانه ای نیز دارد و از این زخمها در رنج است و درد میکشد. آنچه که در ادبیات کوردی قابل توجه است، سخن گفتن دانایان با درختها و کوهها و قلعه های بزرگ می باشد. بی گمان جانبخشی به جامدات و گیاهان وجه بارزی از ادبیات حماسی و عاشقانه ملت کورد است. در ادبیات کوردی جان و جانمایه، در بیشتر قصه های فولکلوریک نیز خود را به درستی می نمایاند. در حماسه های کوردی وجه متضاد آدمها و حیوانات و جامدات به خوبی مشهود است. نامردمانی چون شقاد ، برادر ناتنی رستم و شاهانی اهریمنی چون افراسیاب و ضحاک سویی از این وجه متضاد می باشند. افراسیاب، پادشاهی از سرزمین توران است که خون پرورده تهمتن (سیاوخش) را بی گناه در تشت می ریزد و دیگری شاهی از نژاد تازیان و از دشت سواران نیزه گزار[۳] که جمشید جم را به اره به دو نیم می کند و شغاد، رستم ابر مرد افسانه ای را در چاه نیزه آلود سر نگون می کند. سوی دیگر خرد و دانایی کیخسرو و پهلوانی رستم است. بدین گونه تاریخ پر از حماسه و رنج ملت و یا سور وسوگ، در واقعیت و در عرصه هنر و ادب هویدا می گردد.
علاوه بر آن، افزون بر تاریخ و افسانه و اساطیر، در ادبیات مناطق کورد زبان ودر فرهنگ شفاهی و مکتوب نشده آنان، بر اساس اعتقادات دیرین، در باره انواع درختان، روایتهای گوناگون و رازآلود نقل میگردد. در مناطق گرمسیری تک درختانی وجود دارند که آنها را (نەزەرکەرده[۴]) می نامند. به گمانم وجود این اعتقادات کمک شایانی به حفظ طبیعت و ماندگاری درختان و جنگلها نموده است[۵]. این حکایات و اعتقادات به گذشته های دور باز گشت می نمایند. در تاریخ بیهقی از دو سروی که بوسیله (اشو زرتشت) پیامبر ایرانیان، نشانده شده بود، سخن رفته است. یکی از این سروها در کشمر(کاشمر[۶]) و دیگری سرو فریومد[۷]بوده است. بیهقی آورده است که: زردشت که صاحب المجوس بود، دو درخت سرو بکشت، یکی در دیه کشمر و یکی در دیه فریومد. درکتاب ثمارالقلوب ، خواجه ابومنصور ثعالبی چنین روایت می نماید که: گشتاسب ملک فرمود تا این دو سرو کشمر و فریومد را بکشتند. همچنین نگاشته اند[۸] که: زرتشت، پس از مهاجرت به شرق، ویشتاسب[۹] را پس از دو سال فعالیت وادار به پذیرفتن دین خود ساخته و به همین مناسبت به (مکیشما)که در حوالی ترشیز در جنوب غرب مشهد بود رفت و درخت سرو مشهور خود را آنجا نشاند. بیهقی کاشت آن درختان را به زردشت پیامبر و خواجه ابو منصور ثعالبی کاشت آن درختان را به گشتاسب منصوب می دارد. به سروده فردوسی:
یکی سرو آزاده را زردهشت
به پیش در آذر اندر بکشت
نبشتش بر آن زاد و سرو سهی
که پذرفت گشتاسب دین بهی
فرستاد هرسو به کشور پیام
که چون سرو کشمر به گیتی کدام
زمینو فرستاد زی من خدای
مرا گفت از اینجا به مینو گرای
کنون جمله این پند من بشنوید
پیاده سوی سرو کشمر روید
در تاریخ آمده است که، سرو کاشمر آن درخت ورجاوند به سال ۲۴۶ به دستور متوکل، از ریشه بر کنده شد. اما سرو فریومد عمر و بقای بیشتری از سرو کاشمر یافت و تا سال ۵۳۷ ماند. یعنی ۲۹۱ سال بیشتر از سرو ورجاوند کاشمر به حیات خود ادمه داد. در این سال بود که ینالتکین خوارزمشاه [۱۰]که از امیران ترک خوارزمشاهی بود دستور به سوزاندن سرو فریومد داد. مقصود از سوزاندن این درخت و اجتناب از بریدن آن، ترس از تبعاتی بود که پس از بریدن سرو کاشمر گریبانگیر مسببان نابودی آن درخت شده بود. بیهقی چنین نقل میکند: ینالتکین بن خوارزمشاه فرمود تا آن سرو بسوختند ، و حالی و ضرری به وی و حشم وی نرسید، ازیرا که بواسطه آتش در آن تصرف کردند و آن درخت را زردشت کشته بود و ممکن بودی که اگر ببرندی اتفاقی عجیب پدید آمدی، و بعد از آن ینالتکین بماند تا سال ۵۵۱ و چهارده سال دیگر بزیست و خاصیت درخت فریومد آن بود که هر پادشاهی که چشم او بر آن افتادی او را در آن سال نکبت رسیدی و عمرها این تجربه مکرر گردانیده بودند[۱۱]. بیهقی به تفصیل نقل می کند که در آن سال باران شدیدی باریدن آغاز کرد و چنان خرابی ها افتاد در ناحیه بیهق که بیان آن به غایت آن نرسد و چنان برف آمد و یخبندان شد و سرما به حدی رسید که بسیاری از گیاهان و درختان تباه شدند در آن ناحیت. در تعریف و تمجید این درخت اشعار گوناگونی وجود دارد که همه دال بر ارزش آن درختان در نزد ایرانیان بوده است :
بر آن گنبد درخت سرو کشته
چو پرورده شده آن بهشته
گشن شد بیخ چندان گشت شاخش
که پر شد آن همه ایوان و کاخش
چنان تریاک پیدا شد زبرگش
که خوردی هر که کم میبود مرگش
خدای پاک از جنت سرشته
زراتشت آشو بر وی نوشته
چو شاه پاک دین گشتاسب آن دید
بدی رفته بهی دین را گروید
همه این دین به را کرد اقرار
درو نارند از آن پس هیچ تکرار
چو زرتشت این ره به را نموده
کزین ره مر مهمان را دل فزوده
اگر نام سهی سروش ندانی
بهشت جاودان را چون بدانی
چو چندین سالیان بر وی گذشته
همان سرو سهی بالیده گشته
چنان بالیده شد سرو بلندش
که گرداگرد می کشی کمندش
چو خورشید جهان از برج فرتوت
درخشان گشت در عالم چو یاقوت
در کتاب دانشنامه مزدیسنا نوشته انوشه روان دکتر موبد جهانگیر اشیدری آمده: گویند اشو زرتشت، دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کاشت، یکی در دهکده کشمر(کاشمر) و دیگری در دهکده فریومد از روستاهای (توس)خراسان. به مرور این درخت بلند و ستبر و پرشاخ شده و دیدن آن موجب شگفتی بینندگان میشود. چون وصف این سروها در مجلس متوکل عباسی، خلیفه عهد، بیان شد، او که مشغول به عمارت در سامره بود به خاطرش افتاد که آن سرو را قطع کرده، به بغداد بیاورند. (پس از آن ) متوکل نامه نوشت به عامل نیشابور خواجه ابوالطیب و بامیر طاهربن عبدالله بن طاهر که باید آن درخت (سرو کاشمر) ببرند و بر گردون نهند و به بغداد فرستند و جمله شاخ های آن در نمد دوزند و بفرستند تا درودگران در بغداد آن درخت راست باز نهند و شاخ ها به میخ به هم باز بندند، چنانکه هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود تا وی آن ببیند ، آن گاه در بنا به کار برند. پس گبرگان[۱۲](زرتشتیان) جمله جمع شوند و خواجه ابوالطیب را گفتند ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه خلیفه را خدمت کنیم، در خواه تا از این بریدن درخت درگذرد چه هزار سال زیادت است تا آن درخت کاشته اند و این در سنه اثنتین و ثلاتین و مأتین بود و از آن وقت که این درخت کشته بودند تا بدین وقت هزار و چهارصد و پنج سال بود، و گفتند که قلع و قطع این مبارک نیاد و بدین انتفاع دست ندهد. پس عامل نیشابور گفت متوکل نه از خلفا و ملوک بود که فرمان وی رد توان کرد. پس خواجه ابوالطیب امیر عتاب ورقاألشاعر الشیبانی را که از فرزندان عمر و بن کلثوم الشاعر بود بدین عمل نصب کرد و استادی درودگر بود، در نیشابور که مثل او نبود او را حسین نجار گفتندی. مدتی روزگار صرف کردند تا اره آن بساختند و اسباب آن را مهیا کردند و استداره ساق این درخت چنانکه در کتب آورده اند مساحت بیست بیست و هفت تازیانه بوده است.
هر تازیانه رشی و ربعی بذارع شاه. و گفته اند در سایه آن درخت زیادت از هزار گوسفند گرفتی و وقتی که آدمی نبودی و گوسفند و شبان نبودی و حوش و سماع آنجا آرام گرفتندی و چندان مرغان گوناگون بر شاخ ها مأوی داشتند که اعداد ایشان کسی در ضبط حساب نتواند آورد. چون بیوفتاد در آن حدود زمین بلرزید و کاریزها و بناهای بسیار خلل کرد و نماز شام انواع و اقسام مرغان بیامدند چندانکه آسمان پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری می کردند بر وجهی که مردمان از آن تعجب کردند و گوسفندان که در ضلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز کردند.پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از کشمر به جعفریه بردند و شاخ ها و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند. آن روز که به یک منزلی جعفریه رسید آنشب غلامان متوکل را بکشتند و آن اصل سرو ندید و آن برخورداری نیافت. و این بود شب چهارشنبه لثلاث خلون من شوال سنه اثنتین و ثلاثین و مأتین. باغر ترکی با جماعتی از غلامان به اشارت منتصر قصد متوکل کردند و متوکل در مجلس لهو نشسته بود و آن (درخت) در یک منزلی جعفریه بماند تا عهدی نزدیک. و در آن سال والی نیشابور که آن فرمود ابوالطیب طاهر و هر که در آن سعی کرده بود جمله پیش از حولان حول هلاک شدند. درودگر و آهنگر و شاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب هیچ کس نماندند و این از اتفاقات عجیبه است[۱۳]. این چنین گفته شده بود که اگر کسی دستور به بریدن یکی از این دو سرو دهد و یا ریشه آنرا ببیند(آنرا قطع کند) بلافاصله خواهد مرد و متوکل نیز بدست غلامانش کشته شد. باید دانست که درخت سرو از دیر باز علامت و نشانه ایران باستان بوده است .
اینکه در قالیها، فرشها و غیره نقش سروهای شاخه برگشته بسیار دیده میشود، بقایای آثار همان سنت ملی است. در کاشمر مناره ای است به نام مناره کاشمر که هنوز باقی است. سالها پیش ، مرزبان خسرویان پیرو به گفته برخی از افراد محل ، آن را آرامگاه زردشت(زرتشت) دانست که صحت آن به ثبوت نرسیده است(البته چنین حدسی نیز در مورد مزارشریف واقع در افغانستان زده میشود). در اطراف و اکناف ایران، بویژه نقاط ییلاقی، درختهای کهنی است که مردم آنرا هزار ساله و شاید بیشتر میدانند و آنها را جمشیدی میگویند. حکایت است که در روستای قنوات غسان، نزدیک کرمان، درخت چناری بود که توی آن خالی بود، برخی آنرا گرامی داشته و حتی در جوار آن کسب و کار میکردند.گویند چند سال پیش آتش گرفت و از بین رفت[۱۴]! همچنین درخت آسوری یا درخت آسوریگ نام یکی از کتابهای نوشتهشده به(فارسی میانه(زبان پهلویاست.منظومه درخت آسوریک، در شمار متنهای اندک شمار غیر دینی است که از زبان)پارتی (آمیخته بهپارسی میانهبرجای ماندهاست. در این داستان شاهد گفتماندرخت آسورستانی یا درخت خرماو بزهستیم که در فرجام به برتری بز میانجامد. شاید بتوان بز را نماینده دین زرتشت و درخت آسوریک را نماینده دین چندگونهپرستیآسور دانست. درخور نگرش است که در آیین دینی آسوریاندرختی خشک را با زر و زیور ساختگی می آراستند و آن را گرامی می داشتند. بی پروا و خشن بودن بز را هم در گفتگو میتوان دلیل بر برتری اجتماعی مزداپرستاندانست.آسورستانیکی از استانهای ایران بود که اکنون عراق مرکزی را تشکیل میدهد. نقل و نوشته شده است که کتاب کوچک درخت آسوریک به گونه شعر و درپیوسته (منظوم) بودهاست ، با مصراعهای شش هجائی و یازده هجائی، برخی از پژوهشگران آن را از آثار ادبی و درپیوسته روزگار اشکانی دانستهاند. بخشهایی از آن که باقی مانده اوزان شعرگون خود را نگاه داشتهاست. پساوندها (قافیهها) با “الف و نون” و برخی با”نون و دال” بودهاست.
داستان
در سرزمین سورستان[۱۵] درختی بلند رسته بود که بنش خشک بود. برگهایی سبز داشت و میوههایی شیرین میآورد. روزی آن درخت بلند با بز نبرد کرد که: من بر پایه داشتههای بسیاری که دارم از تو برترم، از جمله آن هنگامی که میوه نو بر میآورم، شاه از میوههای من میخورد، از چوب من کشتی میسازند، از برگهایم جاروب میسازند، از من طناب میسازند تا تو را ببندند، سایهام در تابستان سایبان شهریاران است، آشیان پرندگان هستم و اگر مردم مرا نیازارند تا روز رستاخیز جاوید و سبز برجا میمانم. بز در پاسخ به او گفت: هر چند که مرا مایه ننگ است که به سخنان بیهوده ات پاسخ دهم اما ناچار از سخن گفتنم. برگهای تو در درازی به موهای دیوان پلیدی میماند که در آغاز دوران جمشید بنده مردمان بودند. من آنم که بهتر از هر کسی میتوانم دین مزدیسنانرا بستایم، زیرا در پرستش خدایان از شیر من بهره میگیرند. کمربندی را که مروارید در آن مینشانند از من میسازند و نیز از پوستم مشک میسازند. سفرههای سور را با گوشت من میآرایند. پیش بند شهریاران را از من میسازند. پیمان نامهها را بر پوست من مینویسند. زه کمان را از من میسازند.برک(گونهای پارچه پشمین) و دوالرا از من میسازند.من میتوانم کوه به کوه در کشورهای بزرگ سفر کنم و مردمانی از نژادهای دیگر را بینم. از شیر من پنیر و(افروشه)[۱۶] و ماست میسازند و دوغم را کشک میکنند. حتی بهای من در بازار بیش از بهای خرمای توست. هرچند که سخنانم در نزد تو مانند مرواریدی است که در پیش خوک و گراز انداخته باشند اما بدان که من در کوهستانهای خوشبو چرا میکنم و از گیاهان تازه میخورم و از چشمههای پاک مینوشم در حالی که تو همچون میخی بر زمین کوبیده شدهای و توان رفتن نداری. بدین ترتیب بز پیروز و سر بلند از آنجا رفت و درخت خرما سرافکنده برجای ماند.
[۱]– نویسنده وپژوهشگرشاهنامه کوردی.
[۲] – در شاهنامه فردوسي ، “گرشاه”نامي است براي کيومرث وبه معني (کوه شاه) . درگذشته برای نمايان ساختن بزرگی يک شاه ، پسوند کوه را بر آن می افزوده اند تا هيبت و بزرگی به او ببخشند . مثلا استاد شعرسپيد ايران زمين ، شاملو در يکی از سروده هايش از کلمه ترکيبی شيرآهنکوه استفاده می برد و شير و آهن وکوه به نشان بزرگی و هيبت ، عظمتی را در ذهن ايجاد می نمايند.
[۳] – فردوسی، اعراب باديه نشين يا ساکنان سرزمين اعراب را چنين معرفی کرده است.
[۴] – درختی که به حکمت و با نظر و رضايت خداوندی در جايي که امکان رستن نيست ، برويد و ببالد . اعتقاد به وجود درختان (نەزەرکەردە) به حفظ طبيعت و محيط زيست کمک شايانی نموده است . بطوريکه مردمان را گمان بر آن است که شکننده شاخه ای از آن درختان دچار رنج و سختی می گردد و حتی ممکن است برای آن شخص مرگبارباشد . دچار مرگ فرزند و يا کوری و کری گردد.
[۵] – در مقدمه کتاب ئاوينک اثری از نگارنده بطور اجمال به انواع درختان و اعتقادات کردان در مورد آنها اشاره شده است و حکاياتی نيز نقل گرديده است.
[۶]– نام يکی از شهرهای ايران.که در استان خراسان رضوی قرار دارد .
[۷]– نام يکی از شهرهای ايران که در استان خراسان قرار دارد .
[۸] – تاريخ قديم شرق نزديک ، مستر هول ، ص ۵۵۵
[۹]– همان گشتاسب می باشد .
[۱۰] – اميری از ترکان خوارزمشاهی
[۱۱] – بديهی است که اينجانب فقط آن روايت را نقل نموده ام .
۷- گبر، همان (گه ور) در زبان کردی است. اين کلمه از ( گه ورا) به معنی بزرگ گرفته شده است. در زبان کردی به مناطق تاريخی و بناهايي كه از زمان باستان به يادگار مانده وهمچنين به قبرستانهای باستانيان (قەور گەوری) می گويند. (قبر گبر). ممکن است اعراب نامهای اکبر و کبری و… را از اين کلمه بر گرفته باشند. گاهي به اشتباه به زبان هورامي، زبان گوراني مي گويند. اما درست آن زبان (گەوراني) است كه زبان (گەور)ها يا بزرگان است و به زبان ايل گوران كه از لهجه هاي كردي جنوب مي باشد، ربطي ندارد.
[۱۳] – به نقل از کتاب ثمارالقلوب خواجه ابو منصور ثعالبی.
[۱۴]– در منطقه کفرآور(کرف آور) ، از توابع شهرستان گيلانغرب در استان کرماشان ، درختی وجود داشته است از نوع بلوط که تنومند و سالخورده بوده است. نام آن درخت ( دار مامەخان) بوده است . به روايت سالمندان ، آن را به آتش کشيده اند و اکنون فقط درسخن روستاييان و در تشبيهات نامی از آن برده می شود.
[۱۵] – آسورستان – سور در کردی به معنی قرمز و سرخ است .همچنين سور به معنی مزه شور نيز در زبان کردی متداول است. اما در اينجا شايد اشاره به آسوری ها و سرزمين آنان باشد.
[۱۶] – قسمی حلوا که از آرد و عسل و روغن يا از زردەي تخم مرغ و شيره و شکر سازند ، حلوای خانگی ، حلوای سفيد( فرهنگ فارسی . دکتر محمد معين )