یادداشت

یادی از امپراطور

هساره – شیرکو بیکس متولد سال ۱۹۴۰ میلادی در شهر سلیمانیه فرزند فایق بیکس شاعر نامدار کورد که استعداد بخط کردن کلمات در مسیر معنا را از پدر به ارث برد در مسیر مبارزه سیاسی با حکومت بعث در عراق از دریافت جایزه ی ادبی قادصیه صدام حسین امتنا کرد و رفت تا در راه اعتقاد به باورهایش زندگی در کوهستانها را تجربه کند و به مفهوم دیگری از فلسفه حیات دست یابد .

شیرکو به همه آنچه که در طبیعت بود دست دوستی فشرد و به صدای پیرامون خود بدل گشت و سکوت پر از معنا را به  کلمات آهنگین ترجمه کرد . شیرکو بیکس در زمان حیات خود دید انسانی و جهانی خود را به زبان کردی در قالب چهارده مجموعه شعر در ۸۰۰۰ صفحه بچاپ رساند تا این احمد شاملو باشد که آستین های احساس را بالا بزند و تراوشات ظریف ذهنی  وی را به زبان فارسی ترجمه کند و بعضی را نیز با صدای خودش بازخوانی کند .

کارلسن نخست وزیر وقت سوئد مدال افتخار در ادبیات را به وی اعطا کرد و بعدها دیگر اروپائیان به سراغش آمدند و هرآنچه که گفته بود به زبان خود برگرداندند . آنان اشعارش را در کتابهای درسی گنجاندند تا تجربه بیش از نیم قرن تلاش برای آزادی و برداشت نهایی از انسان امروز را به کودکان خود بیاموزند .

در ۱۹۶۸اولین مجموعه شعر شیرکو بهنام مهتاب شعر منتشر شد و از آن زمان تا کنون چندین مجموعه شعر، دو نمایشنامه منظوم و ترجمه پیرمرد و دریا نوشته ارنست همینگوی و عروسی خون اثر لورکا به زبان کردی از او به چاپ رسیدهاست.

از جمله دفترهای شعر این شاعر میتوان از دو سرو کوهی، عقاب، رود، سپیده دم، آفات، کرکس، عطشم را شعله فرو مینشاند، دره پروانهها، صلیب، مار و روز شمار یک شاعر، سایه و آزادی، این واژه بیآبرو نام برد که به زبانهای فرانسوی، ایتالیایی، سوئدی، عربی و غیره ترجمه و چاپ شدهاند. در ایران نیز در مجموعههایی از او همچون منظومه بلند دره پروانه (دهربهندی پهپووله) و آزادی، این واژه بیآبرو با همت محمد رئوف مرادی ترجمه و به چاپ رسیدهاست..

شیرکو که سیاست و ادبیات را در هم آمیخت تا اثری به نام ” امروز دختری سرزمین من است ” را بنگارد و دست آخر در آخرین دست نوشته اش که خواسته هایش را بر دفتر عمر جاری میکرد گفته بود :

 ” نمیخواهم در هیچکدام از تپهها و گورستانهای مشهور شهر به خاک سپرده شوم. اول به خاطر اینکه جای خالی ندارند و دوم اینکه من جاهای شلوغ را دوست ندارم. من میخواهم اگر شهرداری شهرمان اجازه دهد پیکر مرا در جوار تندیس شهدای ۱۹۶۳سلیمانی به خاک بسپارند زیرا فضای آنجا لذت بخش تر است و نفسم نمیگیرد.” این شاعر بزرگ کرد در وصیت نامه اش افزوده است: “من دوست دارم پس از مرگم نیز همدم همشهریان و صدای موسیقی و رقص و زیباییهای این پارک باشم. کتابخانه و دیوانهای اشعار و عکسهایم را نیز به کنار مزارم ببرید. یک کافه تریا و باغچهای کوچک هم در نزدیکی مزارم درست شود تا شاعران، نویسندگان و دختران و پسران عاشق به بهانه آن مهمان من باشند. دوست دارم از حالا این صحنهها را مانند یک رویا ببینم.” بیکه س همچنین عنوان کرده است: “میخواهم همزمان با صدای دلنواز آواز الاویسی ماموستا علی مردان و سرود خدایا وطن را آباد کن و درحالیکه پیکرم در پرچم اقلیم کردستان پیچیده شده به خاک سپرده شوم. میخواهم در مراسم خاکسپاری موسیقی نواخته شود و تابلوی هنرمندان شهرم در داخل بنای مزارم نصب شود. میخواهم پس از مرگم جایزهای ادبی سالانهای به نام «بیکه س» به زیباترین دیوان شعر منتخب آن سال اهداء شود و هزینه آن نیز از آنچه به ارث میگذارم پرداخت شود. “

سر انجام قلب شهروند فلورانس در چهارم اوت سال ۲۰۱۳ میلادی در بیمارستانی در پایتخت سوئد  از تپیدن باز ایستاد تا واژه ها و استعاره ها در سوگ نبودنش سیاه پوش شوند و شهردار شهر سلیمانیه به آنچه که بیکه س خواسته بود جامه ی عمل پوشاند

نالی پرسی:
هەنگوێن چ ڕۆژێ پەیدابوو؟
مەم و زین پێکەوە وتیان:
هەنگوێن ئەو ڕۆژە پەیدابوو
کەشانەی دەمی دوو دڵدار
هەنگی ماچیان بەخێو کردو
لەلادێوە ناردیانە شار

تهیه و تنظیم – سهراب مرادی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا