شعر نو

به سین. الف. و قلبی که در سینه ی او می تپد – برومند نجفی

 

از داس مرگ هیچ اندوه  

به خود راه مده، مهراس.

آن درخت سرفراز سترگ

که سر در آسمان دارد

و ریشه و بن در قلب زمین

بر دل هر تبری لرزه ها می فکند

و اندیشه ی زوال در باور تیره ی تبر

وهمی است بی پی و اساس.

 

مرغ عشق

بر شاخسار تو

چنان نغمات دل انگیزی سر داده است

که در اعجاز او درمانده، داوود نیز.

وآن که دست یازیده است سوی بر و بار تو

که فراهم کند توشه ی راهش را

به هر گامش، روییده بستانی

آن سان که مایه ی رشک

خضر بوده است و بود نیز.

 

از خشکسال مرگ هیچ اندوه

به خود راه مده، مکن پروایی.

وآن اشک ها

وآن اشک ها

که در شبان فرقت و تنهایی

ز چشمان تو بر زمین باریده است

خشکیدنش مباد هرگز

که هر یک چشمه ای گردند

چشمه ای در شوق پیوستن به دریایی.

 

آب های تمام جهان در تو جاریست

و آسیاب چه زندگی هایی

کز تو در دَوَرانند!

آه ای قلب عاشق!

از باز ایستادن اندیشه مدار

که در رگان هستی، نبض عشق می زند هر دم

وآنان که گواهی می دهند مرگ عاشق را

افسوس و هزار افسوس

از سر جهان بی خبرانند.

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا