مقاله

کُردها و دوره ی جدید داستان نویسی! – نویسنده: مازیار نظربیگی

 

وقتی رمان «آخرین انار دنیا» یِ «بختیار علی» نویسنده ی کُرد را می خوانیم متوجه می شویم که یک خط مشترک مابین داستان نویسی وجود دارد که تمام نویسنده های ماهر و آگاه، آن را در داستان های خود به کار می گیرند و آن روح داستان نویسی است که وابسته به زمان آفریده می شود و وابسته به مکان کالبد می گیرد. این همه گیر بودن باعث شد تا گذری داشته باشیم بر روح داستان نویسی جهان و تاثیر آن بر داستان نویسی خاور میانه و به خصوص ایران و کُردستان، در گذشته و حال.

داستان، بخشی از ادبیات است که سعی می کند با استفاده از خلق فضا ها و شخصیت ها، یک اتفاق را به تصویر بکشد. برای این اقدام گاهی ما را غافل گیر می کند و گاهی ما را در بهت و ابهام قرار می دهد، گاهی ما را خوشحال و گاهی ما را سر درگم می کند. همه ی این فراز و نشیب ها در ذهن نویسنده اتفاق می افتد و اوست که سعی می کند با جدید ترین شیوه ها، یک روایت یا فرا روایت را برای ما به نگارش درآورد تا ما بتوانیم هم از جنبه ی لذت و سرگرمی اش استفاده کنیم و هم اینکه به اندازه ی توان از آن دریافت ذهنی و شعوری داشته باشیم.

داستان سرایی به گونه های اولیه و بسیار ساده، عمری به اندازه ی عمر بشر اجتماعی دارد، از آن زمانی که بشر تصمیم می گیرد زندگی اجتماعی تشکیل دهد و از این طریق مجبور می شود برای ایجاد سرگرمی، تعامل و حتی کنترل یکدیگر، دست به گفت و گو، گفتن خاطره یا سرگذشت ها و در انواع پیشرو تر آن دست به تخیل بزند. در حقیقت اولین داستان های پیشرو جدا از گفت و شنود های عادی، از طریق ادراک و تخیل در جامعه و طبیعت اطراف به وجود آمده است؛ این گونه ی داستان را افسانه یا تم اسطوره ای هم می نامند؛ داستان هایی که گاهی از حقیقت و گاهی از جادو سرچشمه گرفته اند، حقیقت از آن جهت که سرچشمه ی آن ها را می شود و باید در پیرامون همان انسان ها پیدا کرد و جادو از این جهت که این افسانه ها مملو از اتفاق های خارق العاده هستند که باور پذیری آن ها بیشتر از عقل به ایمان احتیاج داشته و دارد. توجه به این نکته حائز اهمیت است که گذشتگان از طریق همین نوع داستان گاهی حکومتی را نابود و گاهی حکومتی را در دست گرفته اند!

تاثیر داستان به نحوی است که حتی دیگر هنر ها را هم تحت تاثیر خود قرار داده، از نگارگری و مجسمه سازی ها گرفته تا موسیقی و هنر نمایش، همه به نحوی خود را مدیون روح داستان ها یا افسانه ها می دانند و آن هایی که ماندگار شده اند در دل خود بازگو کننده ی یک داستان یا افسانه ی قدیمی هستند. داستان با زندگی همه ی انسان ها از قدیم تا به امروز عجین بوده است، البته منظور این نیست که انسان ها به طور مرتب یک کتاب داستانی یا رمان در دست دارند و می خوانند یا مشغول نوشتنش هستند! بلکه منظور این است زندگی همه ی انسان ها دارای یک سرگذشت و داستان می باشد، ذهن همه ی انسان ها مملو از داستان هایی شده که شنیده و بیشترین حجم حافظه اش را همین اتفاق در بر گرفته است و به خاطر همین انسان امروزی هم به شنیدن داستان اهمیت می دهد و روایت های پشت پرده ی یک اتفاق روتین را گاهی مهمتر از خود اتفاق می بیند! به عنوان مثال وقتی به تابلوی «لبخند ژکوند داوینچی» می نگرد، بیشتر از این که جذب خود نقاشی شود از داستانی که در پشت پرده ی آن وجود دارد لذت می برد. با این حساب می توان گفت داستان در تار و پود انسان قرار گرفته و جزئی جدا نشدنی از وجود و ذهن این موجود است. البته این ساختارِ تاثیر پذیری، بستگی فراوانی هم به سرگذشت انسان ها دارد، به زبان ساده گروهی از مردم ممکن است از عینیت بیشتر از ذهنیت لذت ببرند و از آن طریق به هنر های تجسمی بیشتر اهمیت دهند یا برایشان حاشیه ها و پشت پرده ی قضایا مهم نباشد. می توان این طور گفت که در سرزمین هایی که هنوز ایمان و باور حکم فرماست، انسان، هنر و ادبیات نیز تمایل به همین امر پیدا می کند تا سرزمین هایی که عقل و اثبات پذیری روی کار آمده و بیشتر از روایت به فرا روایت ها علاقه نشان می دهند.

به مرور زمان، داستان سرایی و داستان نویسی با همان پشتوانه ی افسانه ای خود در قالب نمایش نامه، منظومه ها و رمانس ها در می آید و اشکال دیگری نیز از ادبیات مورد پرده برداری قرار می گیرد. دلیل این امر حس زیبا شناسی و پیشرفت آن در نزد مردم بوده که سعی داشته اند داستان را از یکنواختی و تک روایتی در آورند و به آن نمایش و ریتم اضافه کنند. از نمایش نامه های قدیمی یونان باستان که معروف ترین آن ها را می توان به «سوفوکلس»نسبت داد که خود بعد ها سر چشمه ی تمثیلی برخی نظریه های روانشناسی فرویدی شد تا منظومه های داستانی فارسی که توسط «فردوسی و نظامی گنجوی» به نگارش در آمده که خود باز در امر اسطوره شناسی و تحلیل تاریخ به ما کمک رسان هستند یا رمانس و منظومه های معروفی همچون «کمدی الهی اثر دانته آلیگیری نویسنده ی ایتالیایی» که می توان آن را یک نمونه ی داستانی پیشرو در زمان خود قلمداد کرد که هنجار شکن عمل می کند و هنوز هم الگوی بسیاری از هنرمندان و داستان نویسان هنجار شکن تلقی می گردد.

سعی این گونه ی داستانی، آمیخته کردن چند وجهه و چند مبحث بوده، تلفیقی از فلسفه، دانش و هنر؛ اما با گذشت زمان، داستان نویسی دوباره اصالت خود را بازیافته است، یعنی لایه های بر خود گرفته را برداشته یا در خود حل کرده و سعی نموده به خودی خود یک هنر مستقل، لذت بخش و همه گیر شود. از این رو، فلسفه و دانش که مبحثی محتوایی هستند را در خود نگه داشته اما سعی کرده خود را از فضا و ساختار شاعرانه یا ریتمیک جدا کند، سعی کرده خود را از دنیای نمایش مستقل جلوه دهد و خود از طریق باز آفرینی تصاویر ذهنی، این امر را پوشش دهد. از این رو و در همین مسیر رمان ها پا در عرصه ی وجود می گذارند و می توان گفت که داستان خود را در شکل رمان به تکامل می رساند.

اولین رمان را رمان «دن کیشوت اثر سروانتس» می دانند که در اوایل قرن هفدهم باعث به وجود آمدن سیر و فرم جدید روایت می شود. دن کیشوت علاوه بر دگردیسی فرمی از لحاظ تکنیک هم یک پدیده در زمان خودش محسوب می گردد که باز هم مورد الگو برداری های مختلف به صورت پارودی و بینامتنیت واقع می گردد. دن کیشوت داستان انسانی است که کم کم پا در میان دنیای سردرگمی می گذارد، انسانی که سعی دارد در قالب جدید، خود و طبیعت اطرافش را بشناسد، مفهوم انسانی پریشان که دست مایه ی خیلی از رمان های بعدی می شود. دن کیشوت سعی دارد به نوعی خود را به زندگی انسان ها نزدیک کند، هر چند در آن هنوز هم رگه هایی از وهم و خیال و افسانه پروری دیده می شود ولی توانسته با شخصیت پردازی های تیپ گونه و آشنا، قدم محکمی در راه نوشتن رمان های نوین بردارد. حدود بیست سال بعد از آن رمان «شاهزاده خانم کلو اثر مادام دولافایت نویسنده ی فرانسوی» این روند را تثبیت می کند و قرن هیجده و نوزدهم میلادی مملو از رمان هایی می شود که همه ی آن ها از لحاظ ساختاری در یک دسته بندی قرار می گیرند و تفاوت های جزئی با هم دارند. در اوایل قرن هیجدهم، رمان نویسی که می توان گفت عصاره ی هنر داستان است را دو نویسنده ی بریتانیایی یعنی «دانیل دفو» با رمانی همچون «رابینسون کروزوئه» که رمانی تاریخی و خود زندگی نامه ای محسوب می شود و با شیوه ای رئالیستی و فلسفی نوشته شده که تحسین و تحلیل بزرگانی همچون ژان ژاک روسو و کارل مارکس را هم در پی داشته  و «ساموئل ریچاردسون» با رمان های «کلاریسا و پاملا» که رمان هایی تحلیلی و رئالیستی است، الگوی نوشتاری نویسنده های بعدی در اروپا محسوب می شوند، گسترش می دهند که هریک به روش مختص به خود و با استفاده از خلاقیت ها سعی دارند دنیای جدیدی را در داستان نویسی خلق نمایند، دنیایی مملو از واقعیت، انسان مداری، اخلاق و وجدان و گاهی افکاری که تا قبل از آن وجود نداشته یا به شکل دیگری تعریف شده است.

اواسط قرن نوزدهم که مصادف بود با طغیان صنعتی و فکری اروپا و روی کار آمدن رمان های ساختار شکن در اروپای غربی همچون «بلندی های بادگیر نوشته ی امیلی برونته» یا «شکست نوشته ی امیل زولا» و همچنین قدرت گرفتن ادبیات ساختار گرای روسیه به خصوص در زمینه ی رمان با خلق شدن آثاری همچون «برادران کارامازوف و جنایات و مکافات دو اثر داستایفسکی» که درون گرا بودند (تقابل درون با حقیقت های بیرونی) و «آنا کارنینا و جنگ و صلح دو اثر تولستوی» که برون گرا بودند (تقابل واقعیت های بیرونی با هم، به نوعی رئالیسم مطلق)، زمینه را برای آمیختگی ادبیات و به خصوص در بخش رمان آماده کرد و همین بود که در ابتدای قرن بیستم تعداد بی شماری رمان مدرن آفریده شده که هر کدام از آن ها در تاریخ ادبیات به شهرت و ماندگاری رسیدند و در این بین گاهی ویژگی هایی از خود را به دوره ی بعد از خود یعنی پست مدرن هدیه دادند، آثاری مانند اولیس نوشته ی جیمز جویس، نویسنده ی ایرلندی، خانواده ی تیبو نوشته ی روژه مارتن دوگار نویسنده ی فرانسوی، خشم و هیاهو و گور به گور دو اثر ویلیام فاکنر نویسنده ی آمریکایی، خاموشی دریا نوشته ی ورکور نویسنده ی فرانسوی، به سوی فانوس دریایی نوشته ی ویرجینا وولف نویسنده ی بریتانیایی، راه آخرت راهی که همه می روند نوشته ی ساموئل باتلر نویسنده ی بریتانیایی، تهوع نوشته ی ژان پل سارتر نویسنده ی فرانسوی، بال های فاخته و جام طلایی دو اثر هنری جیمز نویسنده ی آمریکایی-بریتانیایی، مسخ نوشته ی فرانتس کافکا نویسنده ی اتریشی-مجارستانی، وداع با اسلحه نوشته ی ارنست همینگوی نویسنده ی آمریکایی و خیلی از رمان های دیگر که در چند دهه ی ابتدایی قرن بیستم نوشته و منتشر شدند و آمیختگی ویژگی های آن ها با دوره ی کلاسیک به ما می فهماند که مسیر جدید هنوز نتوانسته بود خود را از قید و بند های گذشته رهایی بخشد. به عنوان مثال روژه مارتن در رمان خانواده ی تیبو با اینکه سعی داشته نوعی ساختار شکنی کند ولی باز می توان رگه هایی بسیار غلیظی از سبک تولستوی که نمود بارزی از رمان کلاسیک است را در آن دید. جدا از تمایز ها، مهمترین ویژگی های مشترک مابین رمان های کلاسیک و مدرنِ ابتدایی که اکثریت آن ها در ابتدای قرن بیستم نوشته شده اند، در خطی بودن زمان (یا شکست زمانی با زیر الگو)، همگن بودن مفهوم با فضا و ساختار، شخصیت پردازی های قوی و بدون ابهام، رئالیسم محض، مفاهیم اخلاقی و آموزشی و نیز همگن بودن فضا با اتفاق های اطراف نویسنده و اثر، قابل بیان است. اما با در هم تنیده شدن رمان هایی همچون مسخ که به سبک کافکایی نوشته می شدند و پدید آمدن مکتب های پساساختار گرا، وجود گرا، سورئالیسم و نیز مشتقات دیگر رئالیسم همچون رئالیسم جادوئی با نویسنده ای همچون گابو و همچنین روی کار آمدن دوباره ی نویسنده های فرم گرا و مفهوم گرای روسی و آسیای شرقی، کم کم معجونی به وجود آمد که از آن به عنوان دوران پست مدرن ادبیات یاد می کنند و هنوز هم ادامه دارد و طبق این الگو برای همیشه هم ادامه خواهد داشت.

رمان های کلاسیک، صرفا یک روایت را با توصیف دقیق شخصیت ها و فضا ها پیش روی ما قرار می دهند، معمولا سوژه های قوی ای دارند، بیشتر سعی شده است که از ویژگی های واقعی و رئالیسم جامعه استفاده شود. برخی قانون های حاکم در آن ثابت و غیر قابل تخطی است. معمولا فاقد طنز هستند. در آن صحنه های روتین سکس کمتر دیده می شود. مفاهیم و کارکرد ها حول همان زمانی که رمان نوشته می شود قرار می گیرد و در کمتر رمان کلاسیکی می توان آینده نگری را دید یا اینکه با تخیل فانتزی آینده را پیش بینی کرد. معمولا شخصیت ها به جای فکر کردن، حرف می زنند و شخصیت ها عمل گرا هستند تا رویا پرداز. شخصیت ها روند ثابتی را طی می کنند. رمان های کلاسیک دارای شخصیت های مشخصی هستند، قهرمان، ضد قهرمان، مکمل، خوش شانس، خیر و شر. اما در رمان های مدرن و به خصوص در اواسط قرن بیستم، کم کم این معیار ها شکسته شد، رمان هایی پدید آمد که در آن دیگر خبری از چنین ویژگی هایی نبود. در رمان های مدرن، زمان و روند داستان تا حدی شکسته شد، فرا روایت ها شکل گرفت، گاهی رمان ها بدون قهرمان می شدند و همه شکست می خوردند. ترس تخطی از قوانین و سنت ها وجود نداشت، رگه هایی از طنز و تحقیر سنت ها را در رمان های دوره ی مدرن می توان دید. شخصیت ها آن ثبات دوره ی کلاسیک را ندارند. راوی ها غیر متمرکز شدند. جریان سیال ذهن مترقی به مخاطب توسط رمان های مدرن معرفی گشت. مونولوگ های ذهنی شخصیت ها و جریان های درونی آن ها نیز مد نظر نویسنده ها قرار گرفت. اما همچنان رمان مدرن هم قانونمند و ساختار مند ادامه پیدا کرد، ماجرا و کشمکش خلق می کرد، شخصیت سازی و توصیف فضا دو رکن جدا نشدنی از رمان مدرن بودند، سوژه ها هنوز برای رمان مدرن حائز اهمیت بود، باید تعلیق داستان برای سرگرم کردن مخاطب حفظ می شد و این ویژگی ها در برخی از رمان هایی که امروز نیز نوشته می شود قابل یافت است.

-آنچه گفته شد در واقع چکیده ای بود از تاریخ داستان نویسی در جهان تا بتوانیم بر اساس آن به اهداف خود برسیم، اهدافی از جمله اینکه داستان نویسی در خاور میانه، به خصوص در کردستان، زاده و متاثر از کجاست؟ آیا می توان کشور های خاصی را در این قضیه تاثیر گذار تر دانست؟ آیا داستان نویسی در کردستان روی روند صحیح و صعودی قرار گرفته است؟

 در خاورمیانه و به خصوص در ایران و ترکیه و چند کشور عربی به تناسب همین روند، تغییراتی در شکل داستان نویسی اعمال گشت. خاور میانه جایی بوده که تمدن ها و مذاهب فراوانی را به خود دیده است، پیامبران و پادشاهان مختلفی که هر کدام داستان ها و سرگذشت های مختص به خود دارند که بیشتر آن ها در قالب داستان های سینه به سینه یا افسانه نقل گشته و به نسل های بعدی منتقل شده است. از مهمترین این داستان نامه ها که برای مخاطب فارسی زبان آشنا تر است می توان به تاریخ‌ بیهقی‌، ویس‌ و رامین‌، کلیله‌ و دمنه، حکایت های قابوس‌نامه، هزارویک‌ شب‌، حسین‌ کُرد شبستری‌، امیر ارسلان‌ نامدار و … اشاره کرد که در واقع ریشه یابی آن ها ما را به اتفاق های خاورمیانه و به خصوص فلات ایران در زمان های قدیم می رساند.

 اما بر خلاف فارس ها، در میان کُرد ها اثر مکتوب داستانی مختص به زبان آن ها تا قبل از سال های اخیر پیدا نمی شود بلکه آن ها هم به عنوان شخصیت یا در قالب افسانه در داستان نامه های مکتوب دیگر خود نمایی می کنند. ولی ادبیات شفاهی کردستان که بخشی از آن را داستان در برگرفته، در میان مردمان این ملت جایگاهی وارسته و کهن دارد. داستان هایی که با عنوان فولکلور در میان جامعه ی عام و خاص رواج و انتشار پیدا کرده و به خوبی روح داستان را در کالبد این ملت زنده نگه داشته است همانند داستان فولکلور «پاتووره و پەری که توسط دکتر فرهاد عزتی زاده» و «پشیله و کە‏یوانوو و نیز مجموعه افسانەیل ولات مدیا که توسط سجاد (ژیار) جهانفرد» به نگارش و چاپ رسیده است. اینکه چرا کُرد ها نتوانسته اند آن طور که باید اثر جامع و مکتوبی را ارائه دهند به نظر می رسد دلایلی بیرونی و درونی دارد. دلایل بیرونی آن وابسته به دولت و حکومت هایی بوده که در طول تاریخ، قدرت و پرورش یافتن را از کُرد ها گرفته تا بتوانند آن ها را تحت سیطره ی خود در آوردند، دلیل درونی اینکه کُرد ها نتوانسته اند آن طور که باید و شاید از پس ترویج فرهنگ و ادبیات برآیند و بیشتر عمر خود را مشغول نبرد و پس گرفتن قدرت بوده و شاید لزومی به این امر ندیده چون اولویت های دیگری داشته اند. البته در میان کُرد ها تا دهه های اخیر، فقر شدیدِ سوادِ خواندن و نوشتن یک امر رایج و معمولی بوده و حتی خود کُرد ها هم آن طور که باید و شاید برای کسب علم راهی دیار دیگری نشده اند، همه ی این دلایل دست به دست هم داده تا کُرد ها از کتابت و خواندن محروم باشند. البته این امر یک المان مثبت را در اختیار دیگران قرار داده و آن استفاده از منابع کُرد ها بوده است. به عبارت دیگر، کُرد ها خود را از خواندن کتب دیگران محروم کرده (یا شده اند!) اما دارایی خود را در زمینه ی ادبیات شفاهی در اختیار دیگران قرار داده اند و نمونه های بسیاری از جمله شاهنامه ی فردوسی با اسطوره هایش را می توان مثال زد که نقش اسطوره های مادی و کُردی در آن دور از ذهن نیست.

به هر شکل کُردستان به خاطر شرایط و موقعیت سیاسی و جغرافیایی خاور میانه بعد از جنگ جهانی اول میان چند کشور تقسیم می گردد، چهار کشور اصلی این قضیه را ترکیه، ایران، عراق و سوریه تشکیل می دهند و به تبع فرهنگ و ادبیات هر کدام از این پاره ها نیز وابسته به دولت خود می شوند. البته در این میان ایران و زبان فارسی نقش بسیار پر رنگی تری دارد به طوری که اکثر نویسنده های کُرد و حتی عرب با زبان فارسی آشنا هستند و از منابع موجودش استفاده می کنند و به تبع تاثیر نیز می گیرند. ادبیات داستانی در میان فارس ها به خاطر داشتن وضعیت مساعد تری از لحاظ تاریخچه ی ادبی مکتوب، بسیار سریع تر از همتایان خود در منطقه رشد کرده، به طوری که در یکی دو قرن اخیر آثار خوبی به دست ما رسیده که مشخص می کند ادبیات داستانی در میان فارس ها بسیار جدی گرفته شده است و به همین تبع کُرد ها نیز که به زبان فارسی آشنا شده بودند به نوشتن داستان با این زبان روی آوردند و از کُردهای ساکن ایران، داستان های ماندگاری به جای مانده است. نویسنده های کُرد، چاپ کتاب و رقابت با نویسنده های فارس را بر استفاده از زبان خود اولویت داده اند و دلیل آن هم نداشتن قدرت و امکانات کافی برای چاپ و همچنین نداشتن تخصص کامل و احاطه ی کافی به زبان کُردی برای داستان آفرینی بوده است.

نکته ی حائز اهمیت این است که ادبیات فارسی هم در یکی دو قرن اخیر با تمام تلاش هایی که در آن صورت گرفته، خود نیز یک دنباله رو می باشد. از حدود یک قرن پیش، علاوه بر سفر و مهاجرت، ترجمه های زیادی از رمان و کتاب هایی به زبان های روسی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ترکی استانبولی وارد ایران می شود و حجم انبوه این ترجمه ها، نویسنده های ایرانی را وابسته به این تغییر رویه در اروپا می کند. نویسنده های پیشروی ایرانی تا به امروز از جمله جمالزاده، صادق هدایت، صادق چوبک، بزرگ علوی، ابراهیم گلستان، هوشنگ‌ گلشیری‌، احمد محمود، جلال آل احمد، سیمین دانشور، محمود دولت آبادی، نادر ابراهیمی، عباس معروفی، رضا براهنی، شهرنوش پارسی پور، محمد محمدعلی، زویا پیرزاد، رضا قاسمی و … به نوعی همگی زیر مجموعه ی مکتب های اروپایی قرار گرفته اند. به طور مشخص و قطعی نمی توان گفت که کدام نویسنده ایرانی دنباله رو کدام نویسنده ی اروپایی است هرچند در این زمینه گمانه زنی هایی شده است. ولی به طور کلی باید گفت که ادبیات داستانی ایرانی (به زبان فارسی) عصاره ای از فرم و ساختار گرایی روسی، عصیان گرایی فرانسوی، ایده آل گرایی، تاریک نگری و بد بینی آلمانی و اروپای مرکزی، واقعی گرایی بریتانیایی بوده و می باشد که به نسبت بر روی هر نویسنده ای به طور مجزا تاثیر های نا همگونی گذاشته است. به عنوان مثال، بوف کور صادق هدایت از این دست آثار می باشد که در آن هم با رگه هایی از مسخ و نگاه های کافکایی، تاریک نگری و متوهم، هم زبان شاعرانه و شیوه ی بیانی قوی به مانند اولیس و به سوی فانوس دریایی و هم ساختار محکم و یکدست روبه رو می شویم که بی شباهت به ساختار گرایی رمان های روسی نیست و البته مهمترین ویژگی این رمان، زیر مجموعه ی رمان های سورئالیستی، همانند رمان مشهور «نادیا نوشته ی آندره برتون نویسنده ی فقید قرانسه»، بودن است.

نویسنده های کُرد هم به مانند همتایان خود در فلات ایران از این امر مستثنا نبوده اند. آن ها تحت قدرت هر کشوری که بوده خواسته یا نا خواسته از روند ادبیات آن کشور الگو گرفته اند، اتفاقی که برای نویسنده های کرمانشاهی، سنندجی و ایلامی افتاده و داستان نویس های این سه منطقه ی کُرد نشین هم با همتایان خود و گاهی هم به خاطر ترجمه های فارسی از آثار خارجی به طور غیر مستقیم با ادبیات اروپایی و آمریکایی خو گرفته اند و امروزه ادبیات داستانی کُرد های این منطقه از لحاظ رویکرد و ساختار متاثر از دیگران می باشد. بیشتر داستان نویس های این منطقه نیز که به طور کلی به زبان فارسی روی آورده اند سعی در کپی برداری مفهومی و ساختاری از داستان ها و رمان های موفق فارسی دارند که متاسفانه به همین دلیل جایگاه ارزشمندی در میان ادبیات ایران ندارند. دلیل اصلی این موضوع را می توان این گونه تفسیر کرد که هر ملتی تاریخچه ی ژنتیکی و فعلیتی مختص به خود دارد و وقتی یک نویسنده ی به عنوان مثال اهل کرمانشاه بخواهد از یک سوژه ی نا همگون با ذهن و موقعیت خود بنویسد به خاطر نداشتن احاطه ی کافی، منعکس کننده ی یک روایت ضعیف می گردد و به خاطر همین در این امر موفق نمی شود. اما همین نویسنده ها وقتی کارکرد ذهنی و موقعیت مکانی و زیستی خود را در نظر می گیرند و سعی می کنند فرهنگ و تم های پیرامونی خود را به نگارش درآورند به موفقیت هم می رسند که می توان برای نمونه از میرزا خسروی کرمانشاهی، علی محمد افغانی، علی اشرف درویشیان، منصور یاقوتی و ابراهیم یونسی نام برد که توانسته اند با همین ویژگی های پیرامونی به موفقیت نیز دست پیدا کنند.

محمد باقر میرزا خسروی کرمانشاهی, زاده ی ۱۲۲۸ شمسی در کرمانشاه است که اولین رمان تاریخی ایران را با نام شمس و طغرا، طغرل و هما و ماری ونیسی به نگارش درآورده و او را پیشگام نثر نوین و رمان نویسی نوین ایران کرده است. «لارنس پُل اِلوِل ساتن»  ایران شناس انگلیسی، رمان مذکور را یکی از رمان های تاریخی برجسته می داند که توانسته زمانه ی هجوم مغول به ایران و اتفاقات پیرامونی را به خوبی به تصویر بکشد.

علی محمد افغانی, نویسنده ی کرمانشاهی که نجف دریا بندری، مترجم و منتقد برجسته ایرانی، وی را هم پای «اُنوره دو بالزاک» نویسنده ی نامدار فرانسوی و پدر مکتب رئالیسم اجتماعی در ادبیات و «لئو تولستوی» اسطوره ی ادبیات روسیه می داند، نویسنده ی رمان «شوهر آهو خانم» که در سال ۱۳۴۰ شمسی به چاپ می رسد می باشد و خیلی از منتقدین آن را یکی از بهترین رمان های اجتماعی و رئالیسم ایران معرفی می کنند. رمانی هزار صفحه ای با جزئیات زیاد و فضا سازی های ماهرانه که مناسبت های خانوادگی و اجتماعی و هم چنین مشکلات زنان، معضل چند همسری و مسائل جامعه سنتی شهر کرمانشاه را در حدود سال های ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۰ شمسی به نگارش در می آورد. رمانی واقع گرایانه و تلخ با توصیف های بسیار قوی از چهره ها و نما ی خانه و کوچه ها که می توان آن را از شیوه های رمان نویسی نویسندگان معروف روسیه، هم چون تولستوی و داستایفسکی دانست. علی محمد افغانی که سال ها با احزاب چپ همچون حزب توده همکاری و هم فکری داشته در نوشته هایش نیز این خط فکری را دنبال کرده و می توان خط فکری نویسنده های مدرن روسیه را نیز در آثار وی مشهود دانست، خط فکری که باعث می شود داستان های وی به واقعیت ها، به زیر بنایی ترین مسائل و به عوام و توده ی مردم بپردازد و البته تاوان این عمل را نیز در زندان های زمان شاه پهلوی پس داده است.

علی اشرف درویشیان نیز به مانند علی محمد افغانی متولد کرمانشاه بوده و افکار چپ گرایانه داشته و سعی کرده همواره در داستان های خود از محرومیت ها و قشر فرو دست جامعه بنویسد. وی نیز به همان روال نویسنده های روسیه، واقع گرایی و دست مایه های اجتماعی و تا حدی تلخ را مد نظر قرار می دهد و صمد بهرنگی یکی از نویسنده های مبارز ایرانی را نیز به عنوان سرمشق خود معرفی می کند و حتی در وصف وی نوشتاری قبل از انقلاب ۵۷ با نام «صمد جاوادانه شد» به نگارش در می آورد. درویشیان که در دانشگاه تهران، روانشناسی تربیتی خوانده به کار معلمی در روستاهای دور افتاده ی استان کرمانشاه هم مشغول می شود و تم بیشتر داستان های وی از همین حال و هوا می آید، از سختی های که کشیده، از مردم فرو دست و روستاهای دور افتاده. رمان «سال های ابری» و مجموعه داستان های از ندارد تا دارا، آبشوران و از این ولایت که به خاطرش زندان نیز رفته را می توان از مهمترین آثار وی به شمار آورد.

منصور یاقوتی نویسنده ی دیگر کرمانشاهی را نیز می توان ضلع سوم این مثلث دانست. وی نیز از مبارزین زمان شاه و از طرفداران افکار چپ در ایران بوده است.  تعدادی از منتقدین همچون عباس معروفی از وی به عنوان چخوف ایرانی یاد می کند چون یاقوتی در داستان هایش از سادگی و جمله های کوتاه و با ظرافت استفاده کرده و از تقلید دوری جسته است. یاقوتی در نوشتن داستان کوتاه مهارت کافی را داشته و از وی مجموعه داستان های بسیار خوبی چاپ گردیده، مجموعه های همچون زخم، گل خاص، کودکی من و چشم هیچکاک که به تازگی وارد بازار کتاب شده است که بیشتر این داستان ها را مفاهیم واقع گرایانه و اجتماعی در بر می گیرد. وی سعی کرده فضاهای روستایی کردستان را تداعی کند و همچنین از فولکلور و افسانه های پیرامونی نیز به خوبی بهره گرفته است.

ابراهیم یونسی متولد سال ۱۳۰۵ شمسی در شهر بانه نیز از نویسندگان و مترجمان برجسته ی معاصر محسوب می شود که در زمینه ی داستان نویسی هم آثار خوبی از جمله رمان های گورستان‌ غریبان‌، دلداده ها، دادا شیرین و زمستان بی بهار را به نگارش درآورده است. ابراهیم یونسی نیز همانند همتایان کرمانشاهی خود افکار چپ گرایانه داشته و از افسران بازمانده ی حزب توده به شمار می رفته که سال های زیادی را نیز در زندان های شاه پهلوی گذرانده است.

شاید جالب باشد که بدانیم مرام نامه ی حزب توده از کجا سرچشمه گرفته است؛ حزب توده در سال ۱۳۲۰ شمسی در ایران پایه گذاری می شود و خود را وارث سوسیال دموکراسی مشروطه و حزب کمونیست ایران می داند. آن ها سعی داشته اند سه مکتب دموکراسی، سوسیالیسم و مارکسیسم را با هم آمیخته کنند و به شیوه ی توده گرا، اصلاحات را انجام دهند. البته در این راه از مبارزه و اقدام رادیکالی نیز سود جسته اند. بیشترین تلاش آن ها مبارزه با نظام دیکتاتوری و سرمایه داری افراطی بوده تا بتوانند از طریق برپایی عدالت اجتماعی و بسیج مردمی به اهداف خود برسند. بسیاری از روشن فکر ها و نویسنده های ایرانی با این حزب همکاری داشته اند و حتی اگر به دلایلی که ذکر آن در این مقال نمی گنجد جدا شده باز همان خط فکری یا تلاش برای آگاه سازی و رهایی مردم را در نوشته هایشان ادامه داده اند.

کُرد ها به خاطر فشار های سیستم شاهنشاهی و فقر و درماندگی که داشته با چنین رویکرد هایی هم آوا بوده اند تا بتوانند برای حق خود مبارزه کنند. اروپا پس از طی کردن چنین مراحلی به ثبات و رفاه نسبی امروزی رسیده است که در آن سیستم های کمتر چپ گرا و متمایل به محافظه کاری روی کار آمده تا از هر گونه آشوب و دگرگونی جلوگیری و مسیر را با اصلاحات علمی و تجربی آماده ی گذر کند اما در جوامع سنتی و با چارچوب های کهنه گرا بدین گونه نیست (در واقع اول باید زنجیر ها باز شود تا انسان آگاه و آموزش دیده بتواند کاری انجام دهد!) به خاطر همین هنوز هم نویسنده های چنین جوامعی (به خصوص کُرد های آگاه و پیشرو) همان رویکرد چپ گرایانه ی خود را حفظ کرده اند و سعی دارند در داستان های خود این خط فکری را به کار گیرند. فرق اساسی مابین نویسنده ی امروز کُرد و نویسنده های اروپایی و آمریکایی باید همین باشد که ادبیات معاصر هر سرزمینی را بر اساس ویژگی های زمانی و مکانی خودش تعریف می کنند و ممکن است سرزمینی در عرض پنجاه سال سه دوره ی معاصر و متفاوت پیدا کند ولی در سرزمینی دیگر صد سال اخیر را دوره ی معاصر بنامند! این است که نویسندگان پیشرو و موفق هم چشمی به ادبیات معاصر خود (شرایط خود) دارند و هم سعی می کنند از کاروان جهانی عقب نمانند.

در چند دهه ی اخیر داستان نویسان زیادی از سنندج، کرمانشاه و ایلام، داستان نویسی را با زبان فارسی شروع کرده اند از جمله محمدرضا کلهر با مجموعه داستان بعد از دشت اول صبح، مهشید امیرشاهی با مجموعه داستان کوچه بن بست، نصرت الله نویدی با مجموعه داستان دو مادر، مرتضی حاتمی با مجموعه داستان سطرهایی که تبرئه نمی شوند، اسماعیل زرعی با رمان رویای برزخی، آرش سنجابی با مجموعه داستان از میان تارهای مرتعش، فرانک گلچین با مجموعه داستان نفرین قهوه ای، علی الفتی با مجموعه داستان به روایت دوربین روسی، فریبرز ابراهیم پور با مجموعه داستان رستم ولی نه رستم شاهنامه، صابر سلیمی با مجموعه داستان سایه های مرگ، فریبا حاجی دایی با مجموعه داستان با شیرینی وارد می شویم، حسین شکر بیگی با مجموعه داستان روایت های من و نام هایی همچون کیوان کیخسرو پور، محمد مسعود کیایی، فواد امیری، نصرت الله  نیکروش، شهناز ژولیده، رحمان امینی، دکتر علی اکبر نقی پور و البته به احتمال زیاد تعدادی آثار زیر زمینی و نویسنده که هنوز نا شناخته مانده اند یا در پی فرصتی برای گرفتن مجوز هستند. در بخش ادبیات داستانی کودک و نوجوان هم با نام های آشنایی نظیر رضا موزونی (آثاری همچون یخی که عاشق خورشید شد)  و فریاد شیری (آثاری همچون نقطه سرراهی و آلبوم یادگاری) رو به رو می شویم.

 اما چند دهه ای هست که نویسنده های کُرد به خاطر بهتر شدن موقعیت اجتماعی و سیاسی به خصوص در ایران و عراق، دست به آفرینش داستان و رمان به زبان کُردی برده اند که با گویش ها و لهجه های مختلفش به چاپ هم رسیده است. می توان برای نمونه به چند اثر اشاره کرد از جمله دو اثر «عرب شمو» یعنی «شبان کورد» و «دمدم» و سه اثر «محمد اوزون» یعنی «روشن مانند عشق، تیره مانند مرگ» ، «در سایه ی آخرین عشق« و «تو» که به زبان کرمانجی بالا نوشته شده، اثر ارزنده ی «ابراهیم احمد» به نام «درد ملت(ژانی گه‏ل)» که به زبان فارسی نیز ترجمه گشته ، دو اثر به فارسی ترجمه شده یِ «فرهاد پیربال»، یعنی «سروان تحسین و چیزهای دیگر» و «مار و پله»، سه اثر به فارسی ترجمه ی شده ی «بختیار علی» یعنی «آخرین انار دنیا»، «غروب پروانه» و «جمشیدخان عمویم که باد همیشه او را با خود می‌برد» ، دو اثر به فارسی ترجمه شده ی «شیرزاد حسن» یعنی «حصار و سگ‌های پدرم» و «بوسه‌ی شور» و رمانِ  «ئەڵوە‏ن از احلام منصور خانقینی» که به زبان کُردی میانه یا سورانی می باشند، همچنین آثاری چون «ریخ برایی» یک رمان تاریخی از زندگی شاکه و خان‌منصور نوشته ی «محسن بنی ویس» و «ئاگر مەلۊچ از عباس(ئاکو) جلیلیان» ، «وڕاوە‏یل و هۊرفام ئهەسپ از چنگیز(ئازاد) اقبالی» ، «تەرجمان از صادق سامرئی» و «مشتی خوە‏شی از نسرین باباخانی» که به زبان کُردی کلهری نوشته شده اند و تا حدی هم در میان شهر های کردنشین مورد استقبال قرار گرفته است و همچنین دو مجموعه داستان «ئڤلین نوشته سجاد(ژیار) جهانفرد» که ترجمه ای گلچین شده از آثار بزرگان داستان نویسی جهان و مجموعه داستان «دە‏نگ پاس مردارهەگان نیە‏ژنە‏وی؟ نوشته ی مریم امینی(سوما)» که ترجمه ای از آثار داستان نویسان اسپانیولی زبان است . نویسندگان دیگری که آثاری به زبان کُردی نوشته یا آماده برای چاپ دارند همچون عزیز ملای رش، عطا نهائی، عبدالله سراج، غفور صالح عبدالله، اسماعیل رسول، مسعود قنبری، کیومرث بلده، چنور سعیدی، سابیر عزیزی، محمود شاهمحمدی، شهریار رستمی، محسن ملکی، کارزان سنایی، هیمن سهرابی، میثم خورانی، اله مراد جباریان، ناصر فتحی، زینب یوسفی، احسان ایزدی و… .

علاوه بر رمان نویسی و داستان بلند، داستان کوتاه هم در میان نویسنده های کُرد جایگاه خاصی دارد که برای نمونه می توان به مجموعه ی «داستان هاي كوتاه از نويسندگان معاصر كرد ترجمه ی علی اشرف درویشیان» که توسط نشر چشمه منتشر شده اشاره کرد که در آن آثاری از حسن قزلچي با داستان خنديدن گدا، حسين عارف با داستان سفر افسانه اي ، محمد فريق حسن با داستان گردن بند استيل ، احمد محمد اسماعيل  با داستان پروازهايش ، رئوف حسن با داستان اگر گل نيستي، خارباش ، احمد سيد علي برزنجي با داستان گريه، جليل كاكه ويس با داستان ساعت هاي خوابيده، محمد مكرمي با داستان من و پدرم ، احلام منصور علي با داستان سكوت هميشگي، شيرزاد حسن با داستان های محله مترسك ها و عزرائيل، صلاح عمر با داستان راز، نجيبه احمد با داستان يك شب، ناصر وحيدي با داستان های اوغر و عروسك شيشه اي، فرهاد پير بال با داستان های زينب و چيزهاي ديگر و بيابان ، عطا نهايي با داستان های شب قلعه مردان است و به اميد باران، سيامند هادي با داستان اتاقي كه رفيقم خود را در آن كشت ،  اسكندر جلال با داستان در انتظار متلاشي شدن يك جسد و … به چشم می خورد. با چنین رویکرد وسیعی شاید در آینده نزدیک مجموعه داستان های کوتاه خوبی از نویسندگان دیگر کُرد نیز به چاپ برسد.

اما از میان داستان نویسان کُرد که مرحله ی تجربه اندوزی و دغدغه ی زبانی را پشت سر گذاشته و به ادبیات نوین جهان شمول رسیده اند شاید بتوان از «شیرزاد حسن و بختیار علی» به عنوان دو نمونه ی برجسته تر نام برد که شهرت جهانی نیز کسب کرده اند و آثارشان به زبان های مختلف از جمله فارسی نیر ترجمه گشته و به خاطر همین با مخاطب بیشتری رو به رو شده اند. هر دو این افراد که از پیشرو های داستان نویسی کُردی (با زبان کُردی میانه یا سورانی) هستند زندگی در شرایط نا به سامان کُردستان (عراق) را تجربه کرده و به خاطر مشکلات فراوان مجبور به مهاجرت به کشور های مختلف شده که در این مسیر تجربه های زیادی را نیز کسب نموده اند، آن ها داشته های هویتی و پیرامونی خود را با تکنیک های نوین داستانی نویسی جهان آمیخته اند و چرایی موفقیت آن ها چنین دلیلی دارد.

شاید به جرئت بتوان گفت که دو اثر قوی داستانی که در سال های اخیر از نویسنده های کُرد که به اکثر زبان ها و در برخی کشور ها از جمله ایران به چاپ رسیده است مدیون همین دو نویسنده ی مذکور باشد، داستان بلند «حصار و سگ های پدرم» نوشته ی شیرزاد حسن و رمان «آخرین انار دنیا» نوشته ی بختیار علی.

هر دو اثر دارای ویژگی های منحصر به فردی هستند که آن ها را از آثار هم دوره ی خود متمایز می کند. حصار و سگ های پدرم داستان بلندی ست که سعی دارد دنیای سنتی را در مقابل دنیای مدرن قرار دارد، سعی دارد یک خط مشترک میان مهربانی و خشم، گناه و لذت، احترام و کینه، آزادی و اسارت به وجود آورد و از این طریق مخاطب را با خود همراه و همزاد سازد. فضا سازی سفت و سخت و خفقان بار آن، ما را ناخودآگاه یاد رمان «هزار و نهصد و هشتاد و چهار جورج اورول» می اندازد، حتی چشم اندازد های آرمان شهری بریتانیایی و مبارزه برای رهایی را نیز می توان در آن دید که در سال های اخیر در کمتر داستانی به کار رفته که سرچشمه از جنگ و بلاهایی دارد که شیرزاد حسن در کردستان تجربه کرده است. مگر می شود کُرد بود و مفاهیم پدر سالاری و جامعه ی سنتی را تجربه نکرد، عشق را، خفقان را، نسل کشی را و البته امید به رهایی را!

رمان آخرین انار دنیا نیز همانند داستان حصار و سگ های پدرم به طور مشخص از یک فضا و ذهن کُردی سرچشمه می گیرد، شاید بتوان در آن ردپایی از رئالیسم جادویی به سبک رمان های آمریکای جنوبی نیز پیدا کرد اما مفاهیم عشق، جنگ، مبارزه با افکار رادیکالی و ناسیونالیستی به آن چهره ای واقعی گرایانه تری می بخشد. بختیار علی که چند سالی در ایران و بعد در اروپا و کشور آلمان زیسته است در این رمان از قید و بند افکار سنتی کُردی گریخته و سعی کرده از درون مایه ی ذهن مدرن برای رهیافت به یک انسان جهان بین پرده بردارد. شخصیت هایی فرا انسانی در این رمان ما را با نحوه ی جدیدی از اندیشیدن و فلسفه ی زیستن رو به رو می کند، نگاه دوگانه ای که به زن شده نیز حائز اهمیت می باشد، زنانی فرشته گونه (اثیری) و لکاته ها که ما را از منظر قضاوت و مطلق انگاری رهایی می بخشد. شاید اگر بار ها این رمان را بخوانیم به خاطر زبان خاص شاعرانه و فضاهایی که دارد ما را به شک بیاندازد که شبیه آن را کجا خوانده ایم! اما باید اعتراف کرد این رمان از مستقل ترین رمان هایی بوده که تاریخ ادبیات به خود دیده است.

از این دو نویسنده آثار دیگری نیز به چاپ رسیده که هر کدام در جایگاه خود حائز اهمیت می باشند و ما در این جا سعی کردیم بهترین آن ها را در نظر بگیریم، بهترینی که شاید برای کُردستان تا به حال اتفاق افتاده است. کردستانی که همواره شاهد جنگ و آوارگی بوده، شاهد نسل کشی و تضاد نژادی و مذهبی، شاهد کهنه گرایی های پر درد سر، اتفاق هایی که باعث شده نویسنده ها، قلم و کاغذ به دست راهی کوه ها شوند و گاهی آثارشان را همان جا در شرایط سخت بنویسند. نویسنده های کُرد بیشتر از اینکه دنباله روی خط فکری خاصی باشند، دنباله روی آزادی انسان، آزادی ذهن او، آزادی او از قید و بند ها، از سنت ها، از نژاد ها، از جنگ، از تضاد عقیدتی، آزادی از هر آنچه که منجر به نابودی می شود، بوده اند! شاید با حضور داستان نویسان و مترجمان پیشکسوت و جوان کُرد که درک درستی از خویش، زیستگاه و خواستگاه خود پیدا کرده اند شاهد این باشیم که با خلق ادبیات داستانی جدیدی، تاریخ فکری جدیدی نیز رقم بخورد.

در آخر باید یادی کنیم از نویسنده ی فقید کُرد «کمال صادق گوکچَلی» که بیشتر وی را با نام «یاشار کمال» می شناسیم. وی که در سال ۱۹۲۳ میلادی در روستای کُرد نشین همیته ی کشور ترکیه به دنیا آمده در طول زندگی خود تعداد زیادی رمان با فضاهای کلاسیک و روستایی نوشته که بیشتر آن ها برای جهانیان نام آشنا است، رمان هایی مانند اینجه ممد، آنسوی کوهستان، اگر ما را کشتند، افسانه چیای آگری، مرد تنها، لانه‌های پریان و ستون خیمه که هر کدام روایت سختی ، درد و آزادی خواهی های این نویسنده ی روشن فکر و دگر اندیش بوده که از شرایط زمانی و مکانی اش به ارث برده است. وی که همیشه از تولستوی و داستایفسکی به عنوان الگو های نوشتاری اش یاد می کرد با آخرین رمان خود یعنی «پرنده‌ای با یک بال» در سال ۲۰۱۳ میلادی به کار ادبی اش پایان داد و دو سال بعدش چشم از جهان فرو بست تا امروز به احترام جهانی که وی در ادبیات داستانی خلق کرده بلند شویم و کلاه از سر پایین بیاوریم.

.

یادداشت‌ها،مقالات و …..  آرا و نظرات نویسندگان خود را بیان می‌کنند و بازتاب دیدگاهی از سوی هساره نیستند.

.

منابع و کتاب نامه:

*این مقاله در شماره هفتم «ماهنامه ی ژیلوان» ویژه ی ادبیات کوردی به چاپ رسیده است.

  • نویسندگان پیشرو ایران ، محمدعلی سپانلو، انتشارات نگاه، چاپ سوم، ۹ ۱۳۶.
  • صد سال داستان نویسی ایران ، حسن میرعابدینی ، نشر چشمه ، چاپ پنجم ، ۱۳۸۷٫
  • از صبا تا نیما (ج دوم)، یحیی آرین پور ، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۵۰.
  • ادبیات معاصر ایران (نثر)، محمد رضا روزبه ، نشر روزگار ، چاپ پنجم ، ۱۳۹۱ .
  • مروری بر اثر ادبی پست مدرن، مازیار نظربیگی، سایت ادبی بلوط، ۱۳۹۵٫
  • آخرین انار دنیا، بختیار علی، ترجمه ی آرش سنجابی، انتشارات افراز، چاپ سوم، ۱۳۹۱٫
  • حصار و سگهای پدرم، شیرزاد حسن، ترجمه ی مریوان حلبچه ای، نشر چشمه ، ۱۳۸۷٫
  • شورشیان آرمانخواه، مازیار بهروز، انتشارات ققنوس، چاپ چهاردهم، ۱۳۹۵٫
  • Ervand Abrahimian, a history of modern iran, Cambridge university press, 2008.

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا