نقدی بر کامنت های برخی از کاربران
هساره – چندی پیش مطلبی از آقای عباس ( ئاکو ) جلیلیان تحت عنوان ” آیا لكها و لرها، كورد هستند؟ ” را منتشر کردیم که مورد توجه مخاطبان قرار گرفت . و نظرات مختلفی را در مورد آن ارسال نمودند . حال آقای جلیلیان در واکنش به برخی از آن نظرات مطالبی را برای هساره ارسال نمودند که متن آن را برای خواننده گان گرامی منشر میکنیم . همچنین میتوانید برای مطالعه مقاله آقای جلیلیان و نظرات کاربران روی عنوان زیر کلیک کنید.
” آیا لكها و لرها، كورد هستند؟ “
با سلام خدمت دست اندركاران و مدیر محترم سایت “هساره” چندی پیش مقالهای از اینجانب را روی تارنمای خود گذاشته بودید كه یادآور میشوم بیشتر یك گلایه بود تا مقاله و واقعیت این است كه آن مطلب بخشی از پیشگفتار كتاب “كوردیكا” است كه تعدادی از دوستان ما در غالب نظر و نقد كامنتهایی را گذاشتهاند و شاید باب نباشد كه در مقام پاسخگویی چیزی بر آن بنویسم اما از نقد و تحلیل این دوستان شگفتزده شدم و درست همان نكاتی را كه در متن نوشته متذكر شده بودم دوبار تكرار شد و آن فقدان رفرنس از جانب منتقدان یا تحلیلگران این نوشته بود. دوستی (مازیارنظربیگی) فرمودهاند كه بنده همهی تاریخ كورد را به لورستان گره زدهام!؛ قاطعانه …. و …. مغرضانه …. ؟ دوست عزیز گفتهام لورستان، ایلام و كرماشان، نه لورستان به تنهایی لطفا متن را دوباره بخوانید.
اما از همه جالبتر نظر دوستی با نام “محسن از دیار لرستان” است كه سخت موجب شگفتی است، ضمن آنكه از این دوست تشكر میكنم كه وقت گذاشته و مطلب بنده را خواندهاند لازم دیدم نكاتی را یادآور شوم زیرا ایشان با پیش كشیدن ابهامات تاریخی كه هنوز اتفاق نظر و اجماعی بر آن نیست و دادن آدرسهای غلط تو گویی در صدد است چیزی را به اثبات برسانند؛ ضمن آنكه من برای دوستان لور و لكزبان احترام قایلم و دلبستگی خاصی به آنان دارم.
۱- فرمودهاند: تاریخ همیشه لذتبخش بوده است …. اینكه واژهی “كرد” یك واژهی بعد از دوران اسلامی است شكی در آن نیست. خیر دوست گرامی بسیار هم مشكوك است زیرا واژهی كورد مربوط به قبل از دوران اسلامی است و اگر منظورتان این است كه واژهای عربی است اشتباهی فاحش است زیرا واژهی “كیرت” یا “كورتی” كه خود پهلوی است و معنای كشاورز و دامدار را تداعی میكند مانند: كهرت=كرد كشاورزی و یا خود لكها و لورها و كلهرها و زنگنهها و كرمانجها بز و بزغاله را”كار” و “كهر” و “كیهر” و “كاریله” مینامند و كرد كه مد نظر شما بوده هرگز با این تاریخ سنخیت ندارد و و در متون یونانی كوردها را كاردوخی و كاردوكی نامیدهاند كه دقیقا به معنی دامپرور كوهی است كه خود مركب از : كار= كیهر، كار؛ كهر + دوخ= از مصدر دوختن به معنی دوشیدن است. لطفا كتاب كارنامهی اردشیرپاپگان را بخوانید آنجا كه اردوان اردشیر را مورد خطاب قرار میدهد و او را: كرد در چادر كردان پرورش یافته خطاب میكند. البته منظور اردوان قومیت كورد نیست بلكه به حالت تحقیر او را شبان خطاب میكند و اختلاف تاریخ اشكانیان تا دوران اسلامی بیش از سه سده است.
۲- استدلال آنها این است كه در كتاب شرفنامه كه سرشار از گزافهگویی است به استناد از گزنفون نوشته شده است كه یونانیها در یك نبرد به راههای كوهستانی برخوردند كه سكنهی آنها كردوك بودند و در كتاب شرفنامه بدلیسی گفته شده است كه كردوكها یعنی همان كردها در قبل از اسلام؟!!!
دوست گرامی در هیچ كجای كتاب شرفنامه یا همان تاریخ الاكراد چنین سطری وجود ندارد و شرفخان بدلیسی هیچ كجا نامی از گزنفون و كردوك نیاورده است، لطفا صفحهی مربوط به این مورد را برایم بفرستید (شاید هم پای منبر كسی شنیدهاید اما آن شنیده كتاب شرفنامه نیست لطفا آدرس غلط ندهید چون این مبحث را استرابون در كتاب دیگری عنوان میكند). اما اینكه فرمودهاید: سرشار از گزافهگویی است كمی غیرمنصفانه است لطفا این چند سطر را با دقت بخوانید كه نظر مترجم و مصحح شرفنامه است:
– محتواى شرفنامه از اطلاعات مندرج در كتابهاى گوناگون تاريخ مشرق زمين و نيز از اطلاعات پيران موثق و قابل اعتماد و خاطرات خود مؤلف (چنان كه در صفحه ۸ مقدمه جلد اول اشاره كرده است) برگرفته شده است. ارزش علمى كتاب تاريخ كرد ترديدناپذير است. در حدود سيصد سال است [در زمان نگارش اين مقدمه و چاپ كتاب در ۱۸۶۰ م يعنى ۱۲۷۷ ه. ق، و در واقع نزديك به ۴۴۰ سال پيش] كه اين كتاب وجود دارد و از آن هنگام تا كنون هيچ كتاب ديگرى كه در خور مقايسه با آن باشد تأليف نشده است. تعليم و تربيت دقيق و دلسوزانه يى كه مؤلف از سنين كودكى ديده بود، و موقعيت او در مقام “امير كرد” كه به امور و وقايع روزگارش در آميخته بود، به او امكان مىدادند تا تاريخ سرزمين خود را دقيقا و عميقا مطالعه كند. براى هر كس ديگر جز او، تحقق كارى كه او همت به انجام آن گماشت نه تنها دشوار كه شايد ناممكن مىبود. در واقع، در زمينه تاريخ كرد صرف نظر از كتاب امير شرف چيزى جز اطلاعات پراكنده در آثار مورخان كشورهاى مختلف و زمانهاى متفاوت در اختيار نداريم. اين اطلاعات، هر چند كه واقعا بس فراوان هستند، هيچ چيز كاملى عرضه نمىكنند. با كمك فقط همين اطلاعات پراكنده، هرگز نمىتوان موفق به تدوين يك تاريخ منسجم ملتى مثل ملت كرد شد كه به طوايف و قبايل بسيار منقسم مىشود و هر يك از آنها تاريخ مستقل و خاص خود را داشته است. امير شرف كه در كتاب خود علاوه بر آن چه را كه توانسته بود از كتب تاريخى عرب، فارسى و تركى بر گيرد، مقادير قابل توجهى اطلاعات كاملا تازه گرد آورده است و آنها را بر حسب ترتيب قبيلهيى منظم كرده است، خلاء بسيار بزرگى از تاريخ ملتهاى آسيا را پر نموده است، و ارزش اصلى كار او در همين نكته است. مفاهيم جغرافيايى و قومشناسى كه او به مقدار زياد در جريان روايت تاريخى خود وارد كرده است، ارزش ادبى و علمى كتاب را دو چندان بالا مىبرند.[۱] درضمن شرفخان بدلیسی برعكس تصور شما در قم بهدنیا آمده است: شرف، يعنى مؤلف شرفنامه در بيستم ذو القعده سال ۹۴۹ (۲۶ فوريه ۱۵۴۳) در كرهرود، از توابع قم متولد شد. مادر او دختر امير خان، حاكم ديار بكر بود و شمس الدين به روزگار تبعيد در آن جا با او ازدواج كرده بود.[۲] همین شرفخان فصل اول كتاب خود را اختصاص به حكام و امرای لرستان و بختیاری داده است به زبان سادتر او منطقهی بختیاری و لرستان را ابتدای ملك كورد میداند و مینویسد:
فرقه سيم در ذكر امراء اكراد ايران
و آن مشتمل بر چهار شعبه است راويان اخبار بخامه درربار گوهر نثار بر لوح بيان رقم نمودهاند كه عمده اكراد ايران سه طبقه اند سياه منصور و چگنى و زنگنه حكايت مشهور است و در السنه و افواه مذكور كه در اصل ايشان سه برادر بوده اند كه از ولايت لرستان و بروايتى از گوران و اردلان بعزم ملازمت سلاطين ايران از وطن و اوطان بيرون آمده ايشان را ترقيات كلى رو داده هر سهبرادر بمرتبه امارت رسيده و مردمانى كه از اطراف و جوانب بر سر رايت او جمع شده ملقب باسم ايشان گشته اند و اسامى ساير طوايف اكراد ايران كه ملازمت امرا و سلاطين مىكنند برين موجبست لك و زند و روزبهان و متيلج و حصيرى و شهره زولى و مزيار و كلانى و امينلو و مملوى و كج و كرانى و زكتى و كله كير و پازوكى و هى و چمشكزك و عربكيرلو و غيرهاند ازين جمله چهار فرقه كه پازوكى و چمشكزك و عربكيرلو و هىاند از قديم الايام در ميانه ايشان مير و ميرزاده هست كه امارت و حكومت بارث مىكنند و بيست و چهار كروه ديكر از اكراد در قراباغ ايران متوطن اند.[۳] اما اظهار نظر دیگری در مورد “كردوك” و شما قایل به این هستید كه جعلیات است و … بگونهای كه باتوجه به مكانی كه این كردوكها یعنی در تركیهی امروزی و بخش كوچكی از عراق بودهاند پس در واقع كردهای ایران كردوكی نبودهاند و هم اینطور بخش اعظمی از كردهای عراق چرا كه كردوكیها شامل حال آنها از لحاظ جغرافیایی نمیشود.
دوست من پیشنهاد میكنم تصورات خودتان را به عنوان منطق نقد غالب نكنید و بجای اینكه شنیدههایی را كه از كسان دیگر شنیدهاید “كه تفسیری درست نمیتواند باشد” را به عنوان نظر قاطع و مستدل بیان كنید سند ارایه كنید و بهتر است با بنده به زبان مستندات حرف بزنید تا بپذیرم كه در این زمینه مطالعهای داشتهاید چنین سطری هم در كتاب شرفنامه نیست. این مختصات جغرافیایی را كه برای كردوكها مشخص كردهاید درست مانند استنادتان به كتاب شرفنامه است. در كتاب تاریخ ایران باستان قید شده است كه: اينها را كرداك نامند. مردم كرداك از غارت زندگانى ميكنند و كردا بمعنى مرد جنگى و دلير است (چون اين عبارت سترابون گنگ است، بايد توضيح كنيم: كرداك يا كردوك، چنانكه بالاتر از قول گزنفون در موقع عقبنشينى دههزار نفر يونانى ذكر شد، اطلاق ميشد بمردمى، كه جنگى و دلير بودند و در كوههاى كردستان سكنى داشتند. اينها بواسطه استحكام مساكنشان غالبا متمرّد بودند و بغارت و چپاول ميپرداختند. كرداكها يا كردوكها را نياكان كردهاى كنونى ميدانند. سترابون ميخواهد بگويد، كه چون جوانان پارسى را دلير بار ميآوردند آنها را، كرداك ميناميدند، زيرا كردا بمعنى مرد جنگى و دلير است، نه اينكه خواسته باشد بگويد: جوانان پارسى از غارت زندگانى ميكردند. شايد سترابون گرد را با كرد مخلوط كرده، زيرا گرد اكنون هم بمعنى دلير است، ولى ظنّ قوى اين است كه (كرد) و (گرد) يك لفظاند زيرا كاف و گاف پارسى غالبا بيكديگر تبديل شده و ذكر جهت آن، چون مفصّل مىباشد، در اينجا خارج از موضوع است. بايد نيز در نظر داشت، كه اسم ولايت كردوكها را در زمان اشكانيان و ساسانيان “كردون”یا كردوئن و “گردون” ضبط كردهاند و، چون (ان)را، كه از تصرّفات خارجى است، حذف كنيم، همان كردو يا گردو ميماند، كه اصل لفظ استCardaceكرنليوسنپوس، چون رومى بود كرداك يا كردوك را كرداس نوشته، مقصود همان كردها هستند، كه بالاتر ذكرشان گذشته).[۴]
درجایی دیگر گزنفون مینویسد:
گزنفون گويد: (عقبنشينى، كتاب ۴، فصل ۱- ۲) حوالى شب ناگهان پارسىها پيدا شده چند نفر يونانى را، كه مشغول غارت بودند، ريزريز كردند. يونانىها چند گلّه را، كه شبانان ميخواستند از رود بگذرانند، گرفتند، ولى بعد در موقع مشكلى واقع شدند، زيرا از يكطرف كوههاى بلند و از طرف ديگر رود عميقى آنها را احاطه كرده بود. بنابراين قشون يونانى مجبور شد برگشته براهى بيفتد، كه به بابل ميرفت. از اين راه يونانيها به دهاتى رسيدند، كه طعمه آتش نشده بود. سرداران يونانى اسرا را خواسته تحقيقاتى در باب راه كردند و آنها گفتند، راهى در طرف جنوب هست، كه به بابل و ماد ميرود و قشون يونانى هنگام آمدن آن را پيموده. در طرف مشرق راهى است، كه بشوش و همدان منتهى ميشود. در مغرب راهى است، كه به ليديّه و ولايات ينيان هدايت ميكند و راه شمالى از كوههائى ميگذرد، كه سكنه آن كردوكاند.[۵]لطف كنید و بفرمائید این حدودات با تركیهی كنونی سنخیتی دارد؟!!
۳- بهتر است بپذیریم كرد بودن همان كوچرو بودن است چرا كه در همین كتاب شرفنامه بدلیسی كه معتبرترین تاریخ كرد است آمده است كه چگنیها كرد هستند و این كرد بودن چگنیها بخاطر آن بوده كه در واقع زمانی چگنیها مانند تمام لرها كوچرو بودهاند…. و بعد سخن از آس پاسور و … اینكه خودتان چگنی هستید و بسیار خوب چگنیها را میشناسید (كه من شك دارم شما تاریخ چگنیها را خوب بدانید و یا دلیل كوچرو بودن و پراكندگیشان را بدانید) دوست من از این گفتهام ناراحت نشوید ولی اینجا محفل پاسوربازی و قمار و … نیست، مشتی اطلاعات نادرست و فاقد سند را ردیف كردهاید. از یك سو شرفنامه را گزافهگویی مینامید و پشت بند آن؛ آنرا معتبرترین تاریخ كرد مینامید و به آن استناد میكند كه من بیشتر گمان میكنم كه شما هرگز این كتاب را نخواندهاید والا ….؛ آنچه مستندات تاریخی به ما میگوید نامی كه برای دولت ماد/پارس در متنهای كهن و باستانی دیده شده است “انشان” یا همان “آنزان” است كه اگر كتب تاریخی و جغرافیایی را بخوانید آنزان از چهارمحال بختیاری تا لرستان و دشت ارژنگ استان فارس الی تیسفون را شامل میشده است: در متنهاى اكدى، اين دولت “انزان” ناميده شده است. فرهنگ اين دو دولت، كه از آندو، مادها تا سال ۵۵۰ تفوق سياسى داشتند. [۶] ابن مقفع پهلوى را زبان شمال غربى مىنامد؛ زيرا، بىشك، معناى اوليه اين كلمه بر وى آشكار بوده و مىدانسته كه سرزمين اصلى مادها سرانجام هسته مركزى دولت اشكانى را تشكيل داده بود.[۷] و دربارهی چگنیها و علت كوچرو بودنشان در شرفنامه آمده است: شعبه دويم در ذكر امراء چگنى اين طايفه در شجاعت و شهامت و دلاورى از ساير اكراد ايران ممتاز است و چون كسى كه متكفل مهام امارت اين طايفه بوده باشد از امرا و اميرزادگان ايشان نماند در ولايت عراق و آذربيجان متفرق گشته دست تطاول بمال مردم دراز كرده قطع طرق و شوارع كرده تجار و سوداگران از افعال و عداوت ايشان بجان آمده از اطراف و جوانب ممالك محروسه برسم دادخواهى بدرگاه شاه طهماسب آمدند و تظلم كردند شاه طهماسب بعد از تفحص و تجسس كه ظلم و عدوان بسرحد تواتر و يقين رسيده بود حكم فرمود كه هر كجا از طايفه چگنى بينند قتل و غارت كرده جبرا و قهرا ايشان را از ممالك محروسه شاهى اخراج نمايند بهرجا كه خواهند روند و اگر توقف نمايند در هر محل كه ايشان را بينند بقتل آورند و اموال و اسباب ايشان را نهب و غارت نمايند بنابرين موازى پانصد نفر از اعيان ايشان بعزم سفر هندوستان متوجه خراسان شدند در آن حين قزاقخان تكلو حاكم هرات كه از قهر و سخط شاه طهماسب وهم و هراس در ضمير داشت طايفه مزبوره را بملازمت خود دعوت نموده كما ينبغى در رعايت آن جماعت سعى و اقدام نموده و چون مهم قزاقخان در دست معصوم بيك صفوى بانجام رسيد جماعت چگنى بطرف غرجستان رفته جمعيت نمودند و چون حقيقت احوال ايشان بمسامع عليه شاهى رسيد و آثار شجاعت و شهامت ايشان زبانزده مردم شد بداغ بيك نام شخصى كه از اميرزادهگان آن طايفه بودند و در سلك قورچيان عطام انتظام داشت او را به بلند پايه امارت سرافراز كردانيده بميانه آن قوم فرستاد. [۸]
۴- دلیل دوم… قبل از ورود آریاییها به ایران ساكنان بومی ایران شامل عیلامیها، كاسیتها، لولوبیها و گوتیها بودند و زبان آنها التصاقی و نژادشان آسیانی بود اگرچه هیچگاه تاریخ این دستهها را كوچروهایی كه به ایران مهاجرت كرده باشند ندانسته است و اینها بومیان ساكن ایران بودند كه جدای از اختلافاتی كه باهم داشتند متحدانی بودند كه علیه تمدنهای سامی در هنگام جنگ….
دوست من نژادی به نام آریا زائیدهی ذهن پانها است و همیشه مورد تردید بوده و هست و آریا یك ایدئولوژی است كه مبتنی بر نجابت و شرافت است و هر كس كه به نجابت و شرافت معتقد میبود آریایی بوده است و بدبختانه یا خوشبختانه اكثریت لورها و لكهایی كه من با آنها در تماس بودهام یا بحثی كردهام خود را در پشت نژاد آریایی اصیل و ایرانی اصیل و … پنهان میكند و بیشتر مباحث اینچنینیای را ترجیح میدهند:
اين موضوع كه لرها از چه قوم و طايفهاى بودهاند و از كجا آمدهاند از رازهاى بازنشده تاريخ بوده است و خواهد بود(این یعنی این ملت تاریخی مجهول دارد و لطفا ادامهی سخن را با حساسیت بیشتری بخوانید). اين طايفه كه تاريخى ندارند و فاقد فرهنگ و ادب و حتى سوابق و سنتاند مسئله بغرنجى را پديد آوردهاند كه علم و دانش از حل آن درمانده است. پنجاه سال پيش راولينسن ايشان را قومى ناشناخته و جالبتوجه ناميد و باآنكه در صفحات اين كتاب بيشتر از هر اثر ديگر معلوماتى درباره اين قوم مندرج است باز جرأت اين ادعا را ندارم كه پرده از مجهولات گذشتهاى كه قابل كشف و تحقيق نيست برداشتهام. آيا ايشان جزو تركها هستند؟ آيا اصلوريشه ايرانى دارند؟ آيا از نژاد سامىاند؟ اين هر سه فرض طرفدارانى سرسخت داشته است. ظاهرا از ريشه و شاخه كردها كه همسايه شمالىاند بهنظر مىرسند، زبان آنها كه لغت و لهجه ايرانى است از زبان كردى چندان متفاوت نيست. از طرف ديگر ايشان به هيچ وجه خوش ندارند كه در زمره كردها كه لك شمرده ميشوند محسوب شوند. اكثريت نويسندگان بر اين قول اند كه ايشان از اصل و تبار آريائى و بنابراين ايرانى اند و پيش از ورود تازيان و ترك و تاتار در اين سرزمين بودهاند.
راولينسن مىنويسد زبان آنها از فارسى قديم گرفته شده است كه با پهلوى زمان ساسانى تجانس، ولى از جهاتى با آن تفاوت دارد. حال كه مىتوانيم با احتمال بسيار قوى قبول كنيم كه ايشان بازماندگان نسل و نژادى ممتازند پس احتياجى به اين گفتار نيست كه بعضى از نويسندگان اصل آنها را از ناحيه باكتريا (بلخ) پنداشتهاندو همينقدر كافى است كه اعتراف كنم آنها از نسل و نسب ايرانىاند و از قرنها پيش در اين نواحى كوهستانى خويش زيستهاند.[۹] تمام افتخاری كه نسیب لرها شده است این است كه آنها را آریایی و…. خطاب كنند در حالیكه فرهنگ و تاریخ را براحتی آب خوردن از آنها میگیرند و یا جناب حمید ایزدپناه كرد دانستن لكها را یك سوءتفاهم و ناشی از استفادهی كرد از قدیم در معنی مردمان كوچ نشین ایرانی تبار در سراسر منطقه میداند.
یكی از نكات تاریك و مبهم تاریخ ایران مسئلهی مهاجرت آریاییها به فلات ایران است (به نظر من منشا تمام مصیبتهای تاریخ ایران است) زیرا چنین اتفاقی به این كیفیت رخ نداده است و قبل از ورود این به اصطلاح آریاییها فلات ایران خود ساكنین بومی مقتدری داشتهاست برای اطلاعات بیشتر به كتاب “اقوام ساكن آسیای صغیر یا فلات ایران” دكتر رقیهبهزادی نگاهی بیاندازید و یا مجموعه مقالات تبارشناسی پرفسور فاروق صفیزاده را بخوانید؛ در ضمن از كدام اختلافات صحبت میكنید؟ اختلافات نژادی و زبانی و …؟! آیا در ایران كنونی چنین اختلافاتی نیست؟ شما زبان كوردی مرا بهتر درك میكنید یا تركی؟ من كورد و آن آقای ترك از یك نژاد هستیم؟ و اما آنچه شما درباب كوچ رو بودن میفرمایید و اقتدار سكاها و … دوست عزیز بد نیست بدانید سكاها هم نژاد مادها بودند و مادهایی كه ما از آنها یاد میكنیم اتحادیهای از لولو و گوتی و كاسیت و هوریانی و مانایی است كه در این میان لولوها و گوتیها و كاسیتها بیشتر به چشم میآیند و مجموعهی اینها را ماد مینامند میتوانید تشریح كنید لولوها و گوتیها و كاسیتها كدام قومیت بودند؟
اگر كتابهای غلامحسین زرینكوب هم استانیتان را بخوانید بهتر متوجه میشوید؛ این اسامی درست بیخ گوشتان هستند: تاريخ واقعى ايران با ذكر جنگهاى سامىهاى اكدى با ساكنان آريايى باختر ايران در سده نهم ق م و با تأسيس امپراتورى ماد، كه پايتختش شهر هگمتانه (همدان امروز كه به يونانى اكباتان مىگويند. معناى اوليه اين اسم «محل اجتماع» بوده) بود، در اواخر سده هشتم و اوايل سده هفتم پيش از ميلاد شروع مىشود. تاريخ دول معظم آريايى، يعنى مادها و اخلافشان پارسها، كه از آنان هم مشهورترند، نه تنها بهطور اجمال، بلكه با بسيارى از جزئياتش روشن است و ما آن را در درجه اول مديون دانشمند آلمانى، فرديناند يوستى (۱۸۳۷- ۱۹۰۷)، و محقق چكى، پراشك (۱۸۵۳- ۱۹۲۴)، هستيم. مادها، پس از تهاجمات ويرانكننده سكاهاى وحشى كه با آنها همنژاد هم بودند، توفيق يافتند كه با كمك بابلىها دولت بيدادگران آسورى را برانداخته نخستين امپراتورى ايران را برپا سازند.[۱۰] و آنچه منابع تاریخی به ما میگوید نخستین درگیری مابین ایرانیها و یونانیها در زمان هخامنشیان است نه این مقطع تاریخی كه شما ذكر كردهاید: نخستين كشاكش در ميان يونان و ايران در زمان داريوش بزرگ پديد آمد و چون يونانيان پاس بزرگى آن شاه را نمىداشتند و خيرهسرانه در كارهاى يونانيان آسياى كوچك دخالت مىنمودند. داريوش بر خود فرض شمرد كه گوشى از آنان بمالد شايد هم كار را آسانتر از آنكه بود مىدانست و اين بود كه داتيس نامى را با دستهاى از سپاه بر سر يونان فرستاد و حادثهاى كه به نام «جنگ ماراتون» شهرت يافته در ميانه رويداد.اين جنگ در خشكى بود و بدانسان كه شرقشناسان اروپا تحقيق نمودهاند در سال چهار صد و نود پيش از ميلاد رويداد.[۱۱] و نیز دولت نیمه مستقل ماد خود یكی از اقمار آشور بوده است: منطقه ماد تا ۶۶۹ ق. م. جزو يكى از «كشور» هاى تابع آشور بهشمار مىآمد.[۱۲]
درباب كوچ و كوچ روی و منطق كوچ و تاثیرات اجتماعی و تاریخی و زبانی این مقوله را نادیده گرفتهاید زیرا كوچ یك مسئلهی حیاتی است و ملزوماتی را میطلبد از آن جمله یك دست سازیهای زبانی و …:
از هزاره يكم ق. م. در كوهستانهاى ايران و شمال آسياى باخترى، عشايرى پديد آمدند كه به قول نويسندگان قديمى آنها را «كوچنشينان» مىناميدند، اينها در برابر روستانشينان به خانه بدوشان شهرت يافتند و اغلب به راهزنى مىپرداختند. غالبا كوچنشينان داراى نيروى چشمگيرى بودند، و در حاليكه به كوهها پناه مىبردند فرمانبردارى از دولتهاى بزرگ را نمىپذيرفتند. راست است كه همه اين عشاير كوچنشين راهزن نبودند؛ در بسيارى از مناطقى كه اين كوچنشينان اكثريت داشتند، روستاهاى ثابتى كشف شده است (اين روستاها در منطقه لرستان تا پيش از حكومت ساسانيان وجود داشتهاند.
در ميان اين ساكنان گروههائى با زندگى كوچنشينى به سر مىبردند، شايد اينان به تازگى اين نوع زندگى را برگزيده بودند. بنابراين در شمال شرقى كشور آشور، در مرزهاى كردستان آينده گروههائى به نام ساگارتىها زندگى مىكردند. اقتصاد اين گروه با عشاير ديگر ايرانى فرقى نداشت، اين طايفه بنا به نوشته نويسندگان قديمى يكى از عشاير كوچنشين ايرانى بودند در جنگها و مهاجرتهاى پايان قرن هشتم تا آغاز قرن ششم كيمريتزها و اسكيفها نقش مهمى داشتند. در آسياى باخترى، آنها با زندگى كوچنشينى بسر مىبردند (با وجود شرايط گوناگون جغرافيائى منطقه)، مراكز توقف آنها مناطق شرقى آسياى صغير، آذربايجان ايران و كردستان بود، كوهستانهاى اين مناطق بعدها به گونه سنتى جاهاى مناسبى براى دامداران كوچنشين به شمار آمد. در مناطق مشخصى از كوهستانهاى ايران و شمال آسياى باخترى، ظاهرا گروههائى از روستانشينان محلى قديمى به گونه كوچنشينى زندگى مىكردند اما در اين هنگام گروههائى كه با زبانهاى گوناگون سخن مىگفتند، اصولا در رديف عشاير ايرانى قرار گرفتند، و از زمان مادها به بعد زبان ايرانى نقش مهمى را در تشكل اين عشاير ايفاء كرده است.
نوشتههاى نويسندگان قديمى، دو قبيله كوچنشين ايرانى را به نام ماردها (شباهت زیادی به مانرود دارد) و كيرتىها (كورتى) نام مىبرند. گويا اينها در كوههاى آذربايجان ايران و كناره درياى خزر، فلات ارمنستان، كردستان و جنوب زاگرس (بختیاری و لرستان كنونی) بسر مىبردهاند. از نام اين دو قبيله نژادشان مشخص نمىشود، اما گويا به شيوه كوچنشينان ايرانىزبان زندگى مىكردهاند؛ كيرتى گويا ريشه واژه ايرانى «كورتى» است. (در زبان پهلوی كورت به معناى دامدار كوچنده است بعدها به واژه كرد تبديل شده است) به نظر مىرسد كه كردهاى امروزى از نژاد اينها هستند. بعدها در پايان دوره باستان بازماندگان اين دو قبيله جامعه كرد را در كردستان مركزى كه اقامتگاهشان بود، پديد آوردند. برخى از قبايل كوچنشين پارس و لرستان آينده از لحاظ قدمت همزمان ماردها و كيرتىها بودند. نامهاى لر، بختيارى و غيره از آغاز قرون وسطى، هنگامى كه جوامع نژادى آنها شكل گرفت، روى آنها گذاشته شد. اما نخستين مراحل پيدايش عشاير كوچنشين و نيمه كوچنشين اين مناطق بايستى هنگام پايان دولت ماد و آغاز دولت هخامنشى باشد.[۱۳] ولی قبل از آن نقش این جریان را در تشكیل دولتها بررسی كرده و مینویسد:
ايرانىزبانان (منظور فارس به تنهایی نیست) براى نخستين بار سازمانهاى حكومتىاى در برخى از نقاط از قبيل كيلزان، آلابريا، مانا و غيره پديد آوردند. اما در سدههاى نهم يا هشتم، مردم ايرانىزبان در مناطق معين خود را به حكومتهاى بزرگ محلى (ايلام، مان، اليپ و غيره) مانند آشور و اورارت وابستند. ايرانىزبانانى كه با دولتهاى مقتدر متحد مىشدند نماينده مناطقى بودند كه اكثريت مردمشان ايرانىزبان بودند (مثلا در سده هشتم ق. م. در منطقهاى كه، دولت ماد تشكيل گرديد). بعدها زبان و فرهنگ اين گروه نقش مهمى را در تشكيل دولت ماد و هخامنشى ايفا كردند. عشاير ايرانى زبان پيش از آغاز لشكركشىهاى آشوريها و اورارتها در ايران ساكن بودهاند؛ در سده نهم ق. م. نزديك اروميه و قسمت بالائى دياله تا باختر ماد مىزيستند، در سدههاى هشتم تا هفتم ق. م. در مرزهاى ايلام و در پايان سده نهم گروههائى از عشاير پارس در منطقه فارس و كرمان مسكن گزيدند (كرمان از نام عشيره پارسى به نام كارامانى گرفته شده است). [۱۴] و تاثیرات این جریان اجتماعی و حیاتی یعنی همین كوچرو بودن؛ كه شما نتوانستهاید تاثیرات آن را بررسی كنید علاوه بر تشكیل دولت و نهادهای خاص، نهایتا به تولید ادبیات و یك دستی زبانی این كوچروها منتج میشود این است كه مواد اولیهی اشعار فولكور؛ پند و اندرزها؛ ضربالمثلها و … شباهت بسیاری به یكدیگر دارند.
برای نمونه ما كلهرها میگوییم: “ئاسیاو كار خوهێ كهێد؛ چهقچهقه دێیان خوهێ شكنێد” و درست در حوزهی شمالی زبان كوردی یعنی کوردستان باکوور میگویند: “ئاش شۆلا خۆ دكه؛ چهقچهقۆك دهڤ و ددانێ خۆ دشكێنه”درست با همان مضمون و همان كاربرد. و فراموش نكنید كه از ورود اسلام تا زمان پهلویها ایلات مقتدر قادر به تشكیل دولت و حكومت بر ایران بودهاند از دولت حسنویه و آل بویه و … گرفته تا صفویه و قاجاریه و همیشه و در تمامی این منابع لرستان و مناطق بختیاری یكی از مهمترین مراكز استقرار همین اكراد بوده و هست، شما اصرار دارید چیزی خلاف این موضوع را عنوان كنید درحالیكه اشارهای به یك منبع هم نمیكنید و اگر هم سخنی از منبعی میكنید كاملا غلط است و بر این نكته اصرار دارید كه لورها با كوردها یكی نیستند بنده هم اصراری بر این موضوع ندارم ولی منابع تاریخی اصرار شما را كاملا مردود میكند.
[۱]شرفنامه، مقدمه ج۱، ص ۱۲: ۱۳
[۲]– شرفنامه مقدمه ج۱ ۹ مقدمه ….. ص : ۷
[۳]– شرفنامه ج۱ ۳۲۲ فرقه سيم در ذكر امراء اكراد ايران ….. ص : ۳۲۲
[۴]تاريخ ايران باستان ج۲ ۱۵۴۴ نوشته هاى سترابون ….. ص : ۱۵۴۳
[۵]– تاريخ ايران باستان ج۲ ۱۰۶۷ عبور از كوههاى كردوك ….. ص ۱۰۶۹: ۱۰۶۷
[۶]– تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان تا قاجاريه متن ۴۰ مادها و پارسها ….. ص : ۳۹
[۷]– تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان تا قاجاريه، متن، ص: ۵۵
[۸]– شرفنامه، ج۱، ص: ۳۲۷
[۹]– ايران و قضيه ايران ج۲ اصل و تبار لرها ….. ص ۳۲۹ : ۳۲۸
[۱۰]– تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان تا قاجاريه: مادها و پارسها ….. ص : ۳۹
[۱۱]– ايرانيان و يونانيان به روايت پلوتارخ ص: ۱۷: ۱۶
[۱۲]– تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز؛ پيدايش ماد مستقل و دولتهاى مادى ….. ص : ۶۸
[۱۳]– تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز: پيدايش دامداران كوچنشين و گسترده شدن عشاير كوچ نشين در مناطق كوهستانى ايران ….. ص ۷۴: ۷۵: ۷۳
[۱۴]– تاريخ ايران از زمان باستان تا امروز: نژاد عشاير ايرانى و گسترش آنها در سرزمين ايران ….. ص : ۶۱