« خاطره ک » معلم ادبیات ، وسط کلاس قدم می زد . ایستاد و گفت : – این شعری که برایتان می خوانم ، خارج کتاب درسیه . شعر « محمد زهری » . می خوام با شعر نو آشنا بشید .. و با حالتی احساسی شروع به خواندن …
ادامه نوشته »« خاطره ک » معلم ادبیات ، وسط کلاس قدم می زد . ایستاد و گفت : – این شعری که برایتان می خوانم ، خارج کتاب درسیه . شعر « محمد زهری » . می خوام با شعر نو آشنا بشید .. و با حالتی احساسی شروع به خواندن …
ادامه نوشته »