شعر
-
” دستان من، دستان تو ” – اثری تازه از برومند نجفی
یک روز یک روز آفتابی و روشن یک روز پرشکوه نامیرا و روحانی دیگر بار من و تو همدیگر را…
بیشتر بخوانید » -
آواز دهل ز دور شنیدگانیم؛ اثری تازه از برومند نجفی
ما نخستین نیستیم و نخواهیم بود, و همچنین بازپسین، ز خَیل آنان که عشق را, چون سایه ی آتش…
بیشتر بخوانید » -
ما فرو افتادیم… – شعری تازه از برومند نجفی
آرام و پر وقار گام می نهی به سوی من و من نظاره کنان تو را، به شگفتی همچو…
بیشتر بخوانید » -
” تو را دوست می دارم ” اثری دیگر از برومند نجفی
بر سر راهم به سوی مرگ مرگی چنان گرم آغوش گشوده بر من که گویی فرزند خویش را از پس…
بیشتر بخوانید » -
از مهر هیچ نشان نمی یابی – اثری تازه از برومند نجفی
چشم مدار چشم مدار از این مردم بی باور ای آن که با خود از دیار عشق قصه…
بیشتر بخوانید » -
به هزارانی که عشق را پاس نمی دارند – برومند نجفی
به هزارانی که عشق را پاس نمی دارند و به آنی که عشق را وفادار است. …… آه ای عشق!…
بیشتر بخوانید » -
آیا مرگ از تو آدم خوشبختتری میسازد؟ – حسین شکربیگی
اما کبریت زیر آوار بهمن از هوش رفته و عیسای ناصری هرچه میکوشد نمیتواند صلیبش را پنهان کند از چشم…
بیشتر بخوانید » -
شعری تازه از آیت نامداری
کم کم دارد باورم میشود دنیا مثل سهشنبهای نحس دیر میگذرد و این ساعت لعنتی زمان را نمیفهمد آنروزها بیشتر…
بیشتر بخوانید » -
” ناجی ” – اثری از برومند نجفی
در آن تاریکی بی پایان که گرفته بود مرا پیرامن، در آن هوای فسرده ی جانکاه که ره را…
بیشتر بخوانید » -
مهستی و نهزانین – ماموستا خەمبار
هناێ لیسك خـوهر ، دهێ لـــه بـــان زهۊ بـوودن وه گـــوڵهیل بـهرز و زهرد و قهۊ پیر پـــا كـــهفتێگ، وهو…
بیشتر بخوانید »