فنهای روایی ابزارهایی هستند برای انتقال معنا، موضوع و تجربه از راهِ چگونگی روایت. نویسنده برای بیان معنا و مفهوم در داستان، بهجای اتکا به توضیح مستقیم، از مجموعهای از ابزارها و فنها استفاده میکند که هرکدام شیوهای خاص از روایت را فعال میکنند. یکی از مهمترین این فنها، سیمپتوم است.
واژهٔ Symptom ریشه در یونان باستان دارد که یک ترکیب معنایی از معنای «رویدادن، افتادن» و «با هم همراه» است. معنای تحتاللفظی آن چنین است: «چیزی که همراهِ چیزِ دیگری رخ میدهد»
یا دقیقتر: رخدادی که به طور ناخواسته و غیرمستقیم ظاهر میشود. در زبانهای مدرن (انگلیسی و فرانسه)، symptom به معنای نشانه، علامت یا عارضه است؛ اما نه خودِ بیماری، بلکه اثرِ قابلمشاهده یک وضعیت پنهان. در روایت نیز، سیمپتوم دقیقاً چنین کارکردی دارد: اثر را نشان میدهد، نه علت را.
سیمپتوم در داستان، اثری روایی از یک حادثه، بحران یا وضعیت ناپیداست که بهصورت غیرمستقیم سراغ بیان معنا میرود. این فن، زبانی روایی برای شرححال از طریق نشانههاست. در روایت سیمپتوماتیک، قرار نیست چیزی مستقیماً گفته شود یا توضیح داده شود؛ سیمپتوم یک فن رواییِ غیرمستقیم است که علتها را بیان نمیکند، بلکه نشانههایی را ارائه میدهد که ذهن خواننده را به سمت کشف علت هدایت میکند.
در این شیوه:
بهجای توضیح، نشانه داده میشود
بهجای اعتراف، رفتار نمایش داده میشود
و بهجای بازگویی خاطره، واکنش دیده میشود.
اگر بخواهیم تعریف دقیقتری ارائه دهیم، میتوان گفت:
روایت سیمپتوماتیک روایتی است که در آن نویسنده علتها، احساسات، بحرانها و معناهای اصلی داستان را مستقیم بیان نمیکند، بلکه آنها را از طریق نشانهها، رفتارها، جزئیات ظاهراً حاشیههای و واکنشهای غیرمستقیم نشان میدهد.
سیمپتوم میتواند با تروما و فلاشبک ارتباطی مستقیم و ساختاری داشته باشد. تروما معمولاً منشأ پنهان و هضم نشده تجربه است؛ سیمپتوم نمود روایی این تروماست؛ و فلاشبک یکی از پیامدهای فعالشدن سیمپتوم در متن است. در این نوع روایت، درد گفته نمیشود، بلکه علائم درد دیده میشود.
برای روشنتر شدن این موضوع، با چند مثال ساده همراه ما باشید:
بهجای: «او افسرده بود»
ساعتها به دیوار خیره میشود.
بهجای: «از جنگ متنفر است»
با صدای ترقه، دستش میلرزد.
بهجای: «احساس گناه دارد»
نمیتواند به چشمان مادر نگاه کند.
سیمپتوم در واقع نشانه قابلمشاهده یک وضعیت پنهان است. این وضعیت میتواند:
روانی باشد (ترس، گناه، فشار روانی)،
اجتماعی باشد (فقر، سرکوب، تبعیض)،
سیاسی باشد (اختناق، سانسور، خشونت ساختاری)،
یا وجودی باشد (پوچی، بیمعنایی، بحران هویت).
سیمپتوم معمولاً از ابزارهای نمایشی استفاده میکند، از جمله:
ــ رفتارهای تکرارشونده (شستن دستها، روشن و خاموشکردن چراغ، مکثهای بیدلیل)
ـــ جزئیات جسمانی (عرق سرد، خشکی دهان، لرزش صدا)
ـــ اشیا و فضا (اتاقخالی، مشت گرهکرده، کفشهای خاک گرفته)
ـــ گسست زبانی (جملههای نیمهکاره، سکوتهای طولانی، لکنت یا تکرار واژهها).
روایت سیمپتوماتیک داستان را از حالت گزارشگرانه نجات میدهد، آن را ادبیتر میکند، از شعار و مستقیمگویی فاصله میگیرد و به خواننده احترام میگذارد؛ زیرا او را شریک فرایند معنا میکند. به همین دلیل، این فن برای متنهای حساس، سانسورشدن یا سیاسی، کارکردی بسیار مؤثر دارد.
البته استفاده نادرست از سیمپتوم نیز خطراتی دارد: تکرار افراطی نشانهها میتواند متن را تصنعی کند و اگر نشانهها دقیق و معنادار نباشند، روایت دچار ابهامِ بیکار کرد میشود.
سیمپتوم حوصله سر بر نیست؛ بلکه مانند چکشی عمل میکند که ضربه نهایی را وارد میسازد: شیشه را میشکند بیآنکه نامی از چکش ببرد، مرگ را بیآنکه واژهٔ «مرگ» را به زبان بیاورد نشان میدهد، و به همین شیوه، خواننده را تا پایان داستان درگیر و همراه نگه میدارد.
