رخنە

گذری اجمالی بر رزمنامه رستم وزنون – فرهاد عزتی زاده

هساره دفتری از مجموعه رزمنامه های کوردی  به نام (رستم و زنون)  را جناب دکترمجید یزدان پناه مورد بررسی قرارداده اند واثر توسط انتشارات چشمه  هنر ودانش به بازار نشر درسال ۱۳۸۴ در ۲۰۰ صفحه گام نهاده است. در همان ابتدای راه، سئوالاتی چند به وادی ذهن گام می نهند. در قسمت شابک ومعرفی کتاب، سنگلاخی سخت پای را می آزارد ومانعی برسرراه میشود. عنوان متن چنین است : تصحیح رستم وزنون الماس خان کندوله ای ومقابله آن با شاهنامه فردوسی!

جناب یزدان پناه نیک میدانند که پهلوانی به نام زنون  در شاهنامه فارسی که توسط  حکیم فردوسی سروده شده است، وجود ندارد. چگونه میتوان بین دواثر مقابله انجام داد، در صورتی که یکی از آندو وجود خارجی ندارد. آن کس پهلوان یا دیوی به نام زنون است. در آثار فارسی، اینجانب به چنین پهلوان یا پهلوانی چون دیو برنخورده ام . پژوهنده محترم در صفحه شش، پاراگراف دوازدهم چنین نگاشته اند: “در زبان وادبیات کوردی که دارای دیرینه ی بسیارباشکوهی است و یکی اززبانهای زنده ومعتبر گروه زبانهای ایرانی است وبا زبان فارسی دری کنونی از یک ریشه برخاسته است، این برگردان ها به فراوانی دیده می شوند. یکی از این برگردانها رستم وزنون الماس خان کندوله ای است، یک اثر حماسی کوردی که از نظرزمان فاصله ی زیادی با ما ندارد وشاعرکورد اثر خود را با درونکاوی وآشنایی باشاهنامه فردوسی  سروده است و آن را در مقایسه با حماسه بزرگ ملی، سنجیده است، موضوعی که انتخاب شده است یک موضوع دستمالی شده نیست وکار در آن مستلزم چالش دقیق می باشد. کاری که موضوع آن بازمان ومکان زندگی خوانایی دارد”.

بدون شک بند بند این نوشته نیاز به چالش دقیق دارد. چگونه زبان وادبیات کوردی دارای دیرینه باشکوهی میباشد؟ شکوه زبانی در تعدد گویشوران آن نمی باشد، بلکه در تولید ادبیاتی است که به عنوان کالای فرهنگی به عرصه ادب وارد کرده باشد. زبان وادبیات کوردی درگذشته تاریخ، چنین کاری را انجام نداده است. زنده ومعتبر بودن آن نیز جای بحث دارد. زیرا دست کم آن، استفاده نکردن از پتانسیل این زبان وتدریس آن درمدارس مناطق کورد زبان کشور ایران است. اما اینکه جناب پژوهنده ریشه این زبان را با فارسی دری کنونی یکی دانسته است، نیز جای بحث و چالش دارد. دری کنونی چگونه زبانی است ودر کجا کاربرد دارد؟ این ریشه، در دل کدام یک از کوههای پردرد تاریخ جای دارد و کدام یک ازدیگری جان گرفته اند وکدامیک دیرینه تر است؟ پژوهنده گرامی سکوت اختیار نموده است. اما قصه برگردانها ویا به عبارت امروزی تر، ترجمه ها، چالشی دیگر است که پژوهنده نامجو از آن سخن میراند. لازم است که برای خواننده کنجکاو شرح داده شود که  حماسه رستم وزنون ، برگردان کدام نوشته است؟ چگونه اثری که درشاهنامه فردوسی وجود ندارد، درمقایسه با شاهنامه فارسی که حماسه ملی است سنجیده گشته وسپس برگردان شده است. این چیزی نیست جز سایه سنگین شاهنامه فارسی فردوسی طوسی  برسرادبیات کوردی وعدم باور به داشته ها وتوانمندیهای فرهنگ شفاهی ملت کورد که ثبت وضبط نگشته وهر روز با مرگ پیری اندیشمند، بخشی از آن در دل خاکهای پردرد ایران مدفون می گردد.

 اما قصه”دستمالی” در عرصه ادب وهنر، گام نهادن در وادی ادبیات کوچه است ودر ادبیات حماسی وبررسی آنان جای ندارد. اما جمله “کاری که موضوع آن بازمان ومکان زندگی  خوانایی دارد” بر من روشن نگشت که مفهوم آن دراینجا چه کاربردی دارد.جناب یزدان پناه نگاشته اند که ارزش کار درقیاس دواثر است که هشتصد سال با هم فاصله زمانی داشته اند. بنابراین سالهای زندگی الماس خان از تولد تا مرگ را آغاز سرایش رزم نامه رستم وزنون دانسته اند. در صورتی که چنین نیست و رزم نامه های کوردی بخشی از جنبش مدنی کوردان در جوار رزم با شمشیرمردان وزنانی هستند که علیه استیلای اعراب به نبرد برخاسته اند. آن جنبش به شعوبیه معروف گشت وفرماندهان ورهبران آن درتاریخ ماندگار هستند.

اما اینجانب در صحت مهرهای الماس خان بر دفتری که در کتابخانه شخصی دکتر صدیق مفتی زاده نیز شک دارم. حتی اگرآن مهرها هم درست و واقعی باشند، در اینکه الماسخان هم می تواند یکی از هزاران کاتب شاهنامه های کوردی باشد، خللی ایجاد نمی کند. پژوهنده در تفاوت ابیات  نسخه های متعدد  رستم وزنون باید به این نتیجه برسد که  سرایندگان متفاوت هستند و مسیر روایتها همسان می باشند . چنانکه نگارنده دارای چندین نسخه از برزو نامه میباشم  و در همه آن نسخه ها مسیرروایت یکسان است ودارای ابیات متفاوت میباشند. این رویداد حجتی بر این است که یا کاتبان متفاوت به دلخواه خود، ابیاتی را افزوده ویا کاسته و یا سرایندگان رزمنامه ها متفاوت هستند.

 چنانکه در منظومه بزرگ حماسی وعشقی خورشید وخرامان نیز چنین رخدادی مشهود است . پژوهنده در پاراگراف آخر از صفحه هفتم چنین نگاشته است : “با توجه به اینکه فرهنگ جامعی از لغات اورامی یا گورانی در دست نبود به ناچار برای پیدا کردن معنی بعضی از کلمات از فرهنگهایی چون معین، فرهنگ لری، فرهنگ لکی و بعضی فرهنگهای دیگر استفاده شده است.”در صورتی که درزمان چاپ این اثربه تعداد فراوان فرهنگ کوردی سورانی وکلهری وهورامی دربازار نشر وجود داشته است و فقط کمی زحمت و تلاش لازم بوده است. به همین خاطر جناب یزدان پناه در معنی کلمات راه خطا  رفته است . چنانکه کلمه  بابو صرفا برای احترام نیست و باهو نیز به معنی بازومیباشد نه آنگونه که جناب پژوهنده به معنی گردن وشانه نگاشته اند. همینطور در معنی کلماتی چون اسپران وخاش خاش وکواش و گیژ و لک اندر لک نیز مسیرخطا پیموده است.

برای استفاده در بازپژوهی این اثر فرهنگ بزرگ خال، فرهنگ هژار، فرهنگ ماموستا مردوخ ، فرهنگ نعمت علی سایه،  فرهنگ باشورو …را معرفی می نمایم. همه این فرهنگها درزمان پژوهش آن اثردربازار نشربوده اند. در صفحه هشتم در پاراگراف آخر، پژوهنده اشاره به شاهنامه خوانی درقهوه خانه ها  داشته اند و اینکه افراد بی سواد شاهنامه را می خوانده اند. باید هویدا گردد که منظوراز شاهنامه خوانی درقهوه خانه، احتمالا شاهنامه فارسی فردوسی بوده است وشاهنامه کوردی در مجالس ومهمانی های ایل وقبیله خواندە می شدە است. پژوهنده نگاشته اند که: “کسانی که هیچ گونه سوادی نداشتند، شاهنامه را برای دیگران می خواندند ودیگران ازشنیدن آن لذت میبردند.” کسانی که کورد زبان هستند، این نوشته را درک مینمایند. اما فعل خواندن، برای کسی که سواد ندارد، نامناسب است. پژوهنده باید در نوشته خود این جمله را چنین می نگاشت که: “کسانی که هیچ گونه سوادی نداشتند، شاهنامه را برای دیگران ازبرواز حافظه خود، می خواندند ودیگران ازشنیدن آن لذت میبردند.”

اما بحث نژاد کوردها وجبال زاگرس وکویر نمک قصه پردردی است که حدود آن تا چین وماچین طی طریق نموده است . در پاراگراف  اول ازصفحه ده، پژوهنده به دفعات از کلمه (بعضی) برای منبع سخن خود بهره جسته است  که این نیز جایز نیست. زیرا باید یادآور شود که بعضی از دانشمندان یا پژوهندگان چنین نظری دارند. در پاراگراف دوم ازهمان صفحه، فرهنگ و هنر وادبیات کوردان را به دلیل صعب العبوربودن وکوهستانی بودن، دست نخورده و زنده واستوار دانسته است . بی شک چنین نیست وفرهنگ وادبیات کوردی درسراسر جهان در معرض آسیب ونابودی است. دلیل بزرگ آن هم نداشتن پشتوانه حاکمیتی برای ثبت وضبط  این آثار است. جناب یزدان پناه ریشه قوم کورد را به کیومرث پیشدادی نسبت داده است. بی شک  یک پژوهنده که کار آکادمیک انجام می دهد، باید مرجع نوشته ویا سخن خود را یادآورشود. اما اینکه دارمستتر اشاره داشته است که اوستا به زبان مادی است، خود حدیثی دیگر از این قوم حیران است.

پژوهنده را به مطالعه دو جلد کتاب از عمادالدین دولتشاهی دعوت مینمایم. نخست کتاب جغرافیای غرب ایران یا کوههای ناشناخته اوستا و دومین کتاب فروردین یشت که همان مویه رستم در مرگ سهراب است. اما اینکه منشا برخاست ساسانیان از کجا میباشد، نیاز به کاوشی فراتر دارد. جناب یزدان پناه در تقسیم بندی زبان کوردی نیز مسیری غیرواقعی طی نموده اند. نخست اینکه در خط اول ازصفحه دوازدهم چنین نگاشته است: در تمام کتابهایی که زبان کوردی را بازمانده زبان اوستایی وپهلوی دانسته اند به نحوی زبان کوردی را به شعب وشاخه های گوناگون تقسیم کرده اند. سپس پژوهنده زبان کوردی را به چهارشاخه کرمانج شمالی و جنوبی و شاخه کرمانشاهی و شاخه اورامی یا گورانی تقسیم کرده است. اما قصه چنین نیست.  بلکه تقسیم بندی فراتر وریزتر میباشد. نیک می دانیم که کوردان شمال یا باکوور درآذربایجان وارمنستان وترکیه وسوریه وبادینانهای ترکیه وعراق تا نواحی اطراف شهر ارومیه، به کوردی کرمانج شمال یا گویش کوردی باکوور حرف میزنند. شاخه دوم، شاخه شرق یا روژهلات است که از شرق دجله وشمال حمرین ، تا سیروان وسنندج تا جنوب شهر ارومیه ، دامنه آن گسترده میشود و گویش کوردی سورانی است. سوم کوردی گورانی است که در شهرهای کرمانشاه و پاوه وجوانرود و اورامان وعراق  گویش ور دارد.

در باره تقسیم بندی گویش کوردی اورامی آقای حشمت اله طبیی مردم شناس کرمانشاهی، این گونه تقسیم بندی کرده اند: ا- گویش زازا که در سرزمین درسیم و ارزنجان درکوردستان ترکیه به آن سخن می گویند که نام دیگر آن گویش دملی است.۲- گویش هورامان تخت۳- گویش هورامان لهون۴- گویش ژاورود۵- گویش پاوه وبخشی از جوانرود۶- گویش گورانی کهن که بخشی از سرودهای آیینی یارسان است۷ – گویش ماچوماچو که گویش سیدهای یارسان است ۸- گویش گهواره کهن۹- گویش گوره جویی کهن۱۰- گویش بیوه نیژی کهن ۱۱- گویش قلاعی کهن۱۲- گویش کندوله ۱۳- گویش باجلان که در دشت ذهاب و درخاک عراق هستند. لازم به ذکر است که دکتر محمد مکری کهن ترین را  گویش گورانی کهن می داند. تقسیم بندی آقای یزدان پناه اینگونه نیست. .چهارم کوردی جنوب یا باشوور است که در شهرهای کرمانشاه وعراق و خانقین و مناطق لک زبان و تا مرز لرستان گویش ور دارد. این گویش در تقسیم بندی داخلی خود گویشورانی چون کولیایی و کرماشانی و فیلی و کلهر دارد. پژوهنده در صفحه هفده و در خط چهارده اذعان داشته است که تنها دختر الماس خان با شخصی به نام اسماعیل چرداوری ازدواج کرده است اما در صفحه نوزده ودر خط اول الماس خان را بدون اعقاب دانسته است. شاید جناب دکتر یزدان پناه بانوان را اعقاب به حساب نمی آورند. همه نویسندگان از جمله جناب یزدان پناه الماس خان را  نوازنده تنبور دانسته اند، اما کسی از این پژوهندگان سندی دال بر درستی این واقعه روایت ننموده است.

در مورد باورهای الماسخان، باید گفته شود که بر اساس آن اشعار نمی توان درمورد الماسخان قضاوت نمود. چون این آشعار ابتدا و انتهایی  رزم نامه ها ، برای گرم کردن مجلس توسط شاهنامه خوانان است و ممکن است که توسط شاهنامه خوانان وکاتبان نوشته شده باشد. در مورد آثار الماسخان هم حرف وحدیث فراوان است. مثلا تا کنون اینجانب هفت دفتر از خورشید وخرامان را رویت کرده ام که گاهی بسیار با هم متفاوت هستند. بی گمان سرایندگان متفاوت می باشند ، اما مسیر روایتها یکسان است. یا سراینده  لیلی و مجنون را نه الماسخان، بلکه ولوخان خوله کوشی میدانند. رزم نامه خاوران یا علی و ناتل و فرامرز وسهراب شاه را تا کنون اینجانب  به چشم ندیده ام. در معرفی رزم نامه رستم وزنون، جناب یزدان پناه نگاشته اند که: “الماس خان به میل خود، در مطالب اصلی داستان دخل و تصرف نموده است و … داستان جدیدی خلق نموده است.” بی گمان قابل تامل وبررسی است که اگر سراینده رزم نامه رستم وزنون الماس خان کندوله ای می باشد، در کدام اثر دخل وتصرف نموده است. این چیزی نیست جز سایه سنگین حکیم فردوسی طوسی برسر پژوهندگان ونویسندگان کورد ایران زمین که خودباوری را از آنان می ستاند.  در صفحه بیست ویکم در بخش بررسی اشعار، پژوهنده اظهار داشته اند که در اشعار کوردی گاهی حرف(غ) به (خ) ویا (ز)به (ژ) صورت پذیرفته است. به گمان اینجانب اصل آن کلمات چنین بوده اند وتبدیلی صورت نگرفته است. ضمن اینکه درشعر :

گوریزان پیران ژە ئەو شێر نەڕ    گیردا نە کەمەندش چەقەو ژاژو پەڕ

 درست نگاشته نشده است و به جای(چقو) یا (چەقەو) همان چنوو راباید نوشت. در صفحه بیست ودوم، درشعر دوم، درزبان هورامی کلمه (شماره) وجود ندارد و ژماره درست می باشد. در صفحه سی ویکم آقای یزدان پناه بیاناتی داشته اند که آسان نمی توان از کنار آن گذشت. نگاشته اند که: “الماسخان به میل خود در اشعار دخالت نموده ودر آن دخل وتصرف کرده است.”به راستی بر من هویدا نیست که جناب مرحوم الماس خان در کدام اشعار ودر اشعارچه کسی دخل وتصرف نموده است؟ یا چنین نگاشته اند: “اومی خواهد حماسه را تقلید کند.”این چه سخن واظهار نظری میباشد؟ اگر الماسخان سراینده دست کم بخشی از شاهنامه کوردی باشد، وی حماسه سرایی بزرگ درتاریخ ملت کورد است.

 جناب یزدان پناه نگاشته اند که: “از ظاهر منظومه مشخص است که این کار پرداخته ذهن نقالان است.” نمیدانم چه بگویم؟ از ظاهر منظومه پی بردن به اینکه کارنقالان قهوه خانه ها سر از عرصه حماسه واسطوره وتاریخ در آورد، به احتمال زیاد فقط در توان پژوهنده نامجو جناب یزدان پناه میباشد.نگاشته اند که : “این خود حماسه نیست، بلکه تقلیدی از حماسه است.” بارها این بیان فصیح را خواندم و به کنه ذره ای از این بیان پر مایه، عقل کم مایه من راهی نیافت. پژوهنده چنین نگاشته است که  :” باید یک فردوسی باشد که حماسه ای بوجود بیاورد.”جناب یزدان پناه نیک میدانند که فردوسی حماسه را بوجود نمی آورد، حماسه درسینه وباور ملت جای دارد، فردوسی همانند کسانی دیگردرایران وجهان، بخشی ازحماسه ملت ایران را به نظم کشیده است .

 به راستی معنی بعضی جملات بسیار نامفهوم است. ازباب نمونه این جمله قصار از پژوهنده نامجو: “الماسخان در این منظومه به واقع مقدمه ای از حماسه را بیان نموده است . حماسه ای که در آن عامیانگی به فراوانی یافت می شود.”قضاوت بر عهده داننده ادبیات وزبان فارسی وکوردی واگذار می شود. اما بررسی ابیاتی که جناب یزدان پناه بر اساس آن اشعار برمیزان دانایی شاعرو یا کاتب بر مسند قضاوت نشسته اند. جناب یزدان پناه درصفحه سی ویکم نگاشته اند که : “نمونه های فراوانی دررستم وزنون وجود دارد که همگی گواه بر مجعول بودن داستان و نمودار آگاهی های ناقص سراینده است.”باید اصل یک چیز وجود داشته باشد که جعل آن ساخته شود.اما بر اساس تفکر قوی و خودناباور، این رزم نامه در شاهنامه فردوسی وجود ندارد که کسی جعل آن رابسازد. اینکه رستم خدا را به حق حاجت ائمه اطهار سوگند می دهد وزمانه زیستن آنها بسیار متفاوت است ، نیاز به شرح بیشتری دارد. نیک می دانیم بر اساس یافته های گوناگون، آیین رستم وزال و خاندان گرشاسبی، باور به آیین میتراییسم است. آنان نماز را در سه پاس برپای میدارند و به آفتاب وشمشیر و دشت نبرد سوگند می خورند:

بپوشيد جامه پرستش ، پلاس ؛

خرد را ، چنان کرد بايد سپاس

نيايش کرد همي خورشيد را

چنان بوده بد راه، جمشيد را

پیروان آیین مذهب شیعه نیز نماز را درسه پاس برپای می دارند. حماسه واسطوره های کوردی نیز برای فاجعه کربلا و همچنین مبارزات امام اول شیعیان و پیروانش در ادبیات کوردی فراوان است . این میل باعث سرایش این ابیات است:

داناێ لایەزاڵ شاێ پەروەردگار

وە حەق هاجەت  ئەئمەێ ئەتهار

بیاوە وە داد جەهان پاڵەوان

فورسەت باوەرو ژەێ دێو دەمان

سراینده توانمند رستم وزنون، بر خلاف نظر جناب یزدان پناه بر این امر نیک آگاه بوده است که زمان زندگی امامان شیعه با اساطیر ایرانی متفاوت می باشند. نظر دیگر آن است که این برافزوده کاتبان می باشد. در باب اینکه سطح سواد و آگاهی شاعر سراینده رستم وزنون که جناب یزدان پناه وی را الماسخان کندوله ای می داند، پایین بوده است، شعری به حجت آورده  شده است:

تەڵەب کەرد وە پێش وەزیر پڕ فام

 بنویسە نامە پەێ ئێران مەقام

پژوهنده نامدار، جناب یزدان پناه نیک آگاه است که دردوره شاهان اساطیری ایرانی ، کسی به نام وزیر، یعنی چهره دوم کشور، چهره نمی نمایاند. بلکه شاه با فرماندهان وپهلوانان رای زنی میکند وسپه داروسپه کش در آن دوران مشخص است. معمولا طوس ، با همه تصمیمات  نابجایش فرمانده و سپه دار است و گودرز و پسرانش سپه کش می باشند. رستم و زال و سیستانیان نیز در وقت خطردر کنار شاه و نوذریان وگودرزیان و میلادیان هستند. بی گمان هرشخصی که در آن دم نیاز در کنارشاه بوده است، وی وزیر ویاور بوده است.پس برهان جناب یزدان پناه ، از دایره بحث خارج میگردد. شاعرنویسنده نامه را که طوس نوذر بوده است، وزیر خوانده است. در این اشتباهی برای شاعر متصور نیست. زیرا طوس در آن لحظه وزیر خسرو بوده است. اما بحث گیو و قصه مرید و مرادی نیز حکایتی از دکتریزدان پناه است و من آن را نمیتوانم بپذیرم. گیو داماد رستم و از لحاظ پهلوانی دررده چندم پهلوانی است و درخواست رستم، جهان پهلوان تنها یک درخواست کوچک می باشد که گیو با خوشحالی و امتنان آن را می پذیرد و بلکه مایه طرب خاطر وی می باشد. اینکه سراینده در رزم نامه های خود، به قصه ها و اساطیر نظرداشته باشد، چیزی غیر طبیعی نیست. پژوهنده درصفحه سی وچهار، در خط هشتم، بنا برروایات سام جوان را فرزند فرامرز دانسته است، در صورتی که چنین نیست و وی فرزند جهانبخش و نوه فرامرز می باشد.

 جناب یزدان پناه اسطوره و رزم نامه را جدا از کلیت مبارزات ملت مورد بررسی قرارداده و آن را به عنوان یک جنبش فرهنگی و یک خیزش علیه استیلا مورد بررسی قرار نداده است . بلکه به عنوان یک اثر مستقل و فارغ از زمانه سرایش  مورد کندو کاو قرار داده است. اما باید دانست که شاهنامه کوردی بخشی از مبارزات فرهنگی ملت ایران و سهم ملت کورد می باشد. درصفحه سی وهفتم در پاراگراف آخر، نگاشته اند که : “در هیچ کدام از داستانهای شاهنامه فردوسی که در آن از افراسیاب نام برده شده است،افراسیاب از نبرد با کسی فرار نمی کند…” هرشاهنامه خوان کم سواد هم میداند که چنین نیست و در همان ابتدای جوانی رستم، افراسیاب از مقابل وی می گریزد و هم چنین وی ازمقابل خسرو گریخته و در دریای ورمی مخفی می گردد و شاه کیخسرو به انتقام خون پدرش سیاوش، ویرا می کشد. هرچند وی پدر فرنگیس وپدربزرگ خسرو میباشد. بدون شک، کار افراسیاب گریختن از مقابل سپاهیان نیرومند ایران است ودر شاهنامه کوردی به کوسه کینه جو معروف میباشد.با تاسف جناب یزدانپناه این مطلب نادرست را در صفحه سی وهشت ودرخط ششم تکرار کرده است: “اوهرگز درمقابل پهلوان مقابل خود فرار نمی کرد”.

 جناب یزدان پناه رستم را چنان درتصور دارد که وی فردی شکست ناپذیر است وهرگز در مقابل دشمنان کم نمی آورد. درصورتی که چنین نیست  و وی دست کم در مقابل چهار کس، دچارزبونی وحتی خواری می گردد. نخست در برابر فرزند ناشناخته خودش سهراب ، دچار ضعف وسستی میگردد وزمین گیر می شود وبه حیله می  گریزد. دوم دربرابر شاهزاده اسفندیار رویین تن زخمها برمی دارد وبه یاری زال وسیمرغ نجات می یابد. سوم دربرابر زنون جادو و درآخردربرابرضربات برزوبرزگر، با کتف شکسته ، میدان جنگ را ترک نموده وروز بعد، فرامرز، پسرش را با نقاب وکله دیوسفید به جای خود به میدان جنگ روانه میکند. جناب یزدان پناه گاهی دچارتناقض می گردد و سخنهای بی سند می نگارد: “فردوسی نگاشته است که هومان رستم را برزمین زده است.”در کجا فردوسی چنین سخنی رانده است؟ درصفحه  پنجاه و شش، در بحث کین خواهی نگاشته اند که هوشنگ کین سیاوش را می ستاند که گمانم بر آن است که اشتباهی در نگارش است و منظور کین سیامک است. در شاهنامه کوردی در رزم نامه قهرمان نامه، درتقسیم بندی کیومرث و پسرانش نامی از سیامک وجود ندارد. در همان صفحه نگاشته اند که جهاندار برای انتقام خون پدرش وجنگ با فرامرز، به میدان آمده است. اما با گریزی ماهرانه، نه از پدر جهاندار و نه ازتاریخ رزم فرامرز وپدر جهاندار، سخنی نرانده است. پدر جهاندار که به نوشته پژوهنده از نوه های زال بوده است، فرزند کیست؟ نویسنده این را نمی داند!

اما قصه معرفی اشخاصی که در رستم وزنون از آنها نام برده شده است: جهانبخش فرزند فرامرز و نوه رستم است. وی دارای هفتخوان میباشد و کشنده رستم یک دست میباشد. پژوهنده براین امر آگاه نیست که وی فرزند فرامرز میباشد. قصه (زرەلی) داستانی دیگرگونه درشاهنامه کوردی است که در ادبیات عامه به شکلهای مختلف روایت گشته است.درصفحه شصت ونهم ، آقای یزدان پناه ویرا پهلوانی ناشناخته دانسته است. چنین نیست. وی وپدرش گلیم گوش از دیوان می باشند. با رستم به نبرد بر میخیزند وگلیم گوش کشته یا اسیر می گردد. فرزند وی زرەلی با قید سوگند وفاداری در خدمت رستم قرار گرفته و خود ودو فرزند پسرش دربیشتر جنگها در کنار رستم قرار می گیرند. گاهی از وی به نام شاطرچالاک و گاهی چاپار و زمانی چون پهلوانی جنگجو نام برده میشود. درابیات مختلف چون یاری وفاداراز وی نام برده شده است وکسی که درکنار گیو، زواره و شیران جنگی از وطن دفاع می کند. جناب یزدان پناه از وی چون شخصیتی ناشناخته و گاهی غلامی گمنام یا شخصی معاصر الماس خان نامبرده است .در افسانه( زرەلی)، او داراي گوشهاي بلند است و مي تواند بجاي روانداز و زير انداز از گوشهايش استفاده نمايد. (زرەلی) در هنگامه تنگنا، چون رخش، رستم را بردوش خود حمل مي نمايد و به ميدان جنگ مي برد. بيگمان نيروي( زرەلی) در چهار چوب توانايي انساني جاي ندارد. آنچه جناب  ‌یزدانپناه نگاشته اند درصفحات شصت ونه وهفتاد وابتدای صفحه هفتاد ویک،  در کتاب رستم وزنون  قید شده اند.

نەو دوما رووسەم فەرما وە یاران

زەرەڵی ئاما چەنی فەرزەندان

زەرەڵی  نەودەم  شەوگەردی  پوشا

گیو، زواره ، شێران شجا

قصه سام بحث دیگری از حدسیات غیر واقعی جناب یزدان پناه است .سام جوان برخلاف نظرجناب یزدان پناه فرزند جهانبخش ونوه فرامرز است . در اشعار گاهی اگر گفته می شود که آن پهلوان فرزند زال است و یا (نەوه) وی یا نوه بوده است، باید با دقت بیشتری وبا دید همه جانبه وتبارشناسی خانواده گرشاسبی، آن روایت را مورد بررسی قرار داد. در بیشتر اشعار نوه ونبیره با هم فرق ندارند و کلمه (نوه) به معنی مثل ومانند بکار رفته است .سام جوان برخلاف نظر  جناب یزدان پناه فرزند جهانبخش است. هر کدام از شخصیتهای شاهنامه کوردی، قابل بحث وبررسی هستند. چنانکه : طوس به عنوان شاهزاده ای نا متعادل جای بحث فراوان دارد.یا فرامرز پسر رستم زال که در شاهنامه کوردی ، نام مادرش خورشیدبانو ودر شاهنامه فارسی، فرزند تهمینه است. خواهر گیورا جناب یزدان پناه ازچه کدام سند ومدخل یافته اند؟ به اجمال بر این وادی گذشتم. سخن به اندک راندم، ایراد بسی فراوانتر است .

تا گامی دیگر و گاهی دیگر…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت ، استفاده از سرویس ریکپچای گوگل الزامی است که منوط به خط مشی رازداری و شرایط استفاده گوگل است.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا