شعر نو
آواز دهل ز دور شنیدگانیم؛ اثری تازه از برومند نجفی
ما نخستین نیستیم و نخواهیم بود,
و همچنین بازپسین،
ز خَیل آنان که عشق را,
چون سایه ی آتش بر دیواره ی غار می دیدند,
گریزان ز سوزندگی و تَفَش.
سایه روانی خفته در آسودگی و تنعم,
پای پیمودنشان لنگ,
ره توشه شان افتاده,
چو دهقانی که هنگام درو,
باد به دست است و,
هیچ اندر کَفَش.
ما نخستین نیستیم و نخواهیم بود,
و همچنین بازپسین،
ز جماعتی که,
چشم هاشان چشم مردم,
گوش هاشان گوش مردم,
دهان هاشان دهان مردم,
و دست هاشان دست مردم است,
چون نهال هایی تازه و نورس,
که خردک نسیمی,
قامتشان را خم می کند.
آواز دهل ز دور شنیدگانیم؛
که گوش شنیدن نداریم,
ترنم قطره باران را…
مسحوران قصه ی شهسوار بر اسب سپیدیم,
چه می دانیم چه سوزی است,
که داوود نبی می کند نی چوپان را.
آری ز ماست که آهوی عشق,
ز دل های گرگ مان,
می هراسد و رم می کند.