داستانک ” خیانت ” نوشته ای تازه از کیوان کیخسروپور
رئیس دادگاه روبه زن میانسال کرد و گفت :
دادخواست تان چیه ؟
زن میانسال بلند شد و روبه روی میز ایستاد . دست در کیفش برد و یک دادخواست ، همراه پاکتی چسب خورده و یک موبایل هوشمند ، روی میز گذاشت . رئیس نگاهی به دادخواست انداخت .
– تقاضای طلاق به دلیل خیانت و ادله تان ؟
بله …… موبایل و نامه استعلام .
آقا همسرتان هستن ؟و با سر اشاره به پیرمرد مغموم کرد .
زن گفت :بله آقای رئیس . اینم سند خیانتشه . بایه دختر جوان ، همسن دختر کوچیکش ریخته روهم . قول و قرار ازدواج هم گذاشتن . آقای رئیس ، دیگه تحمل این بی آبرویی و متلک دامادها و عروسهام رو ندارم .
رئیس دادگاه ، موبایل را روشن کرد . تلگرام را آورد . فقط یک نفر عضو بود . انگشت روی صفحه کشید و خواند :
– عشقم ! کمکم کن . از تنهایی عاجزم . هیچکی به من محل سگم نمیذاره …..
انگشت برصفحه موبایل کشید :
اگه تو هم نباشی ، خودم را …
– نه این را نگو .همه وجودم مال توست . نمیذارم تنها بمانی ….
دوباره انگشت کشید :
– بامن ازدواج می کنی ؟!
– ازدواج برای چی ؟! من که همیشه باهاتم .
سربلندکرد و به پیرمرد نگاهی انداخت
– قباحت داره . جای پدرشی . قبول داری گناهکاری ؟
– بله .
رئیس پاکت نامه چسب خورده را بازکرد . زن گفت :
– آقای رئیس ، استعلام شماره آن گیس بریده اس …..
نامه را خواند . سربلند کرد و به پیرمرد مشوش ، نگاهی انداخت و متعجب پرسید :
– دوشماره داری ؟
– بله .
نگاهی به پیرمرد شرمزده انداخت . چیزی در ذهن رئیس روشن شد .گفت :
– اون یکی گوشی ات ؟!
پیرمرد با دست لرزان ، دست در جیب کتش کرد و گوشی هوشمند دیگری را روی میز گذاشت . سکوت اتاق نفس گیر بود .
سلام عالی بود فقط میشە کامل بزارید؟ ممنون
مخاطب ارجمند کامل بود. کل داستان هین هست که مطالعه فرمودین.
با تشکر