ادبیات کودک و نوجوان یکی از ارکان اساسی در پرورش فکری، عاطفی و فرهنگی نسلهای آینده است. این نوع ادبیات با زبانی ساده اما ژرف، ارزشهای اخلاقی، انسانی و فرهنگی را منتقل کرده و به رشد تخیل، خلاقیت و تفکر انتقادی یاری میرساند. در کنار خلق اثر، نقد ادبی نیز در این حوزه اهمیتی ویژه دارد، زیرا به ارزیابی علمی کیفیت آثار و هدایت روند تولید ادبی کمک میکند.
اما ادبیات کودک و نوجوان کردی، هرچند در حوزهی شفاهی ریشهای کهن دارد، در عرصهی مکتوب پیشینهای کوتاه و نوپا دارد؛ چرا که آغاز نگارش آثار مکتوب کردی برای کودکان به حدود سه دههی اخیر بازمیگردد، زمانی که نویسندگان با تکیه بر زبان مادری به خلق ادبیاتی بومی پرداختند. نقد علمی در این زمینه میتواند به ارتقای زبان، محتوا و کارکرد تربیتی این آثار کمک کرده و مسیر رشد آن را هموار سازد. البته با وجود پیشرفتهای اخیر، ادبیات کودک کردی همچنان نیازمند حمایت نهادی، پژوهشی و نقد تخصصی برای دستیابی به پویایی پایدار است.
در ادامه، نگارنده بر آن است تا در راستای معرفی نویسندگان و آثار شاخص حوزهی ادبیات کردی، ضمن تبریک و تهنیت، نگاهی تحلیلی و اجمالی به داستان «کوور کوور ۲» اثر نویسندهی کلهرزبان، احمدبساطی، داشته باشد.
داستان «کوور کوور ۲» بازتابی از نبرد نابرابر و همیشگی میان انسان و طبیعت است؛ روایتی از ظلم مداوم انسان بر حیوانات و محیط زیست که نهتنها پایانی برای آن متصور نیست، بلکه با گذر زمان ابعادی گستردهتر و عمیقتر مییابد. احمدبساطی در این اثر با زبانی هنرمندانه و نگاهی نمادین، رابطهی میان انسانِ قدرتطلب و طبیعتِ مظلوم را به تصویر میکشد و خواننده را با پرسشهایی بنیادین دربارهی اخلاق، مسئولیت و زیستمحیط روبهرو میسازد. رویدادهای داستان در کوه «کوور کوور» و در روستای حسنآباد از توابع شهرستان اسلامآباد غرب ــ زادگاه نویسنده ــ روی میدهد؛ مکانی واقعی که حضور آن در متن، به اثر رنگی از واقعگرایی و بومیگرایی بخشیده و پیوند میان تخیل ادبی و زیستجهان نویسنده را استوارتر کرده است.
۱. تحلیل رمان از منظر زبانی
قصهی «کوور کوور» اثری است که بهطور کامل به زبان کردی وفادار بوده و توانسته است اصالت و ظرفیتهای زبانی کردی را بهخوبی نمایان سازد. نویسنده با بهرهگیری از زبانی روان، طبیعی و ساختارمند، گویش کلهری را مبنای روایت خود قرار داده و بدینگونه زبانی زنده و پویا را در بستر ادبی بازآفرینی کرده است.
در سراسر اثر، انبوهی از واژگان اصیل کردی به چشم میخورد؛ واژگانی برگرفته از گفتار روزمرهی مردم کلهر که به متن حالوهوایی بومی و صمیمی میبخشند. حتی در مواردی که واژگان دخیل در متن دیده میشوند، نویسنده آنها را با ساختار آوایی کردی هماهنگ کرده است؛ برای نمونه، واژهی «سفق» بهجای «سقف» و «قلف» بهجای «قفل» به کار رفته تا رنگوبوی محلی اثر تقویت شود.
افزون بر این، کاربرد گستردهی اصطلاحات، تعابیر و کنایات بومی کردی، نشانهای روشن از پایبندی نویسنده به ریشههای زبانی و فرهنگی خویش است:
ههر ئهو کڕ چهرمێ بان دۊیه مال باوگی ڕمان (سفیدی دمش بیچارهی خود و خانوادهاش کرد).
چمان کهێدهوه بهش خوڵهکووان (هرکس دختر خود را به غریبه بدهد، او را نابود کرده است).
ریخ له چاڵ نان (ریگ برادری را چال کردن؛ پیمان برادری بستن).
کلوانک خهێده ناو ئاو و دهێده تیخی ک شهوێ گرتگهسهێ (مردم کلهر، برای کسی که در خواب وحشتزده میشود، انگشتری در لیوان آب میاندازند و کمی از آب به او میدهند تا ترسش برطرف شود).
به همین سبب، خواننده در مواجهه با متن، هیچگونه احساس بیگانگی یا فاصله نمیکند و بهراحتی در جهان زبانی و فرهنگی اثر غوطهور میشود.
۲. از منظر عناصر ساختاری
در پیرنگ داستان، نویسنده با بهرهگیری از فضاسازی دقیق و مؤثر، که بر گفتوگوی دو دوست و قهرمان اصلی داستان، یعنی «تیخی» (جوجهتیغی) و «چالی» (راسو) استوار است، بستری مناسب برای ورود مخاطب به جهان روایت فراهم میسازد.
در همان آغاز، گرهی اصلی داستان ــ یعنی اسارت «دۊبهل» توسط انسانها ــ آشکار میشود و سپس روایت با ساختاری خطی و متناسب با گروه سنی نوجوانان و با بهکارگیری زاویهی دید ترکیبی (دانای کل و اولشخص) پیش میرود. در ادامه، نویسنده با بهرهگیری از کهنالگوی خواب بهعنوان عنصر هدایتگر و الهامبخش برای یاریگران قهرمان، روند پیشبرد داستان را سامان میدهد.
این رؤیا نقش محرک و امیدبخش دارد و موجب پویایی و تلاش جمع حیوانات برای نجات قهرمان میشود؛ تلاشی که تا پایان داستان تداوم مییابد. نقطهی اوج داستان در نزدیکی پایان آن رخ میدهد؛ جایی که روباه قصه ــ رهبر و مرشد گروه حیوانات در قیام علیه انسانها ــ به دست آدمها کشته میشود. در لحظهای که مخاطب در انتظار نجات اوست، راوی با سرعت مرگ مرشد را اعلام میکند و در پی آن، «دۊبهل»، قهرمان نجاتیافته، پیشبندش را بر سر میبندد و از ادامهدادن راه پیشوای خود سخن میگوید.
پیرنگ اثر از نوع پیرنگ باز است؛ ساختاری که بهدرستی با مضمون اصلی داستان ــ یعنی تقابل همیشگی و بیپایان میان ظلم و مظلومیت ــ هماهنگی دارد.
۳. از منظر ادبی
در داستان «کوور کوور» عناصر برجستهای از منظر ادبی به چشم میخورد که نشان از خلاقیت و آگاهی زبانی نویسنده دارد. یکی از این جلوهها، انتخاب نام «دۊبهل» برای قهرمان داستان است؛ انتخابی هوشمندانه که ریشه در فرهنگ و زبان کردی دارد.
در گفتمان روزمرهی کردی، هر حیوانی که بخواهد اظهار وجود یا اعلام حضور کند، دم خود را بالا میگیرد و در گویش کلهری، به کنایه به انسانی که پرادعا، سرکش یا نافرمان باشد، «دوبهل» گفته میشود. ازاینرو، این نام استعارهای از شخصیتی شورشی و معترض است؛ فردی که در برابر نابرابری سکوت نمیکند و سرنوشت او، همچون بسیاری از معترضان، گرفتار شدن در دام بلا و رنج است.
افزون بر این، عنوان رمان «کوور کوور» نیز واجد بار نمادین و معنایی عمیقی است. این عنوان، نمادی بومی است که از منظر نگارنده، قابلیت آن را دارد تا از سطح بوم فراتر رود و به مفهومی گستردهتر تبدیل شود؛ هرچند به دلایلی که در بخشهای بعدی این پژوهش بدان پرداخته خواهد شد، این ظرفیت بهطور کامل بالفعل نشده است.
از این رو، «کوور کوور» را میتوان نمادی از هر مکان در جهان دانست؛ هر نقطهای که در آن ظلم، ستم و تقابل میان ظالم و مظلوم جریان دارد. همچنین، زمان وقوع داستان نیز محدود به دورهای خاص نیست، بلکه میتواند بازتابی از هر برههی تاریخی بشر باشد. بدینسان، میتوان گفت که رمان «کوور کوور» اثری فرازمانی و فرامکانی است که به بازنمایی چرخهی بیپایان ستم در تاریخ انسان میپردازد.
از دیگر جنبههای قابل توجه در رمان، شکستن کلانروایت کهنالگوی «چالکردن» است. در فرهنگهای گوناگون، «چالکردن» همواره با فراموشی و نسیان پیوند خورده است؛ انسان هر آنچه را در دل خاک پنهان کند، دیر یا زود از یاد میبرد. چه بسیار گنجینههایی که مدفون و فراموش شدند، چه انسانهایی که به خاک سپرده شدند و یادشان از خاطر رفت و حتی در طبیعت نیز سنجابها که بلوطهای خود را برای روز مبادا چال میکنند، مکان آنها را از یاد میبرند. بدینسان، میتوان گفت که «چالکردن» در ناخودآگاه جمعی، نمادی از فراموشی است.
اما نویسندهی رمان با تکیه بر یکی از آیینهای بومی در میان کردزبانان کلهر، این کهنالگو را واژگون و بازخوانی میکند. او به رسمی اشاره دارد که از آن با عنوان «ریگِ برادری چالکردن» یاد میشود؛ آیینی که در آن، دو فرد برای بستن پیمان برادری، سنگریزهای بیارزش را بهعنوان نماد سوگند در خاک دفن میکنند. در این رسم، برخلاف معنای کهنالگوی چالکردن، خاک بهجای فراموشی، به یادآوری و پیوند تبدیل میشود.
«چالکردن ریگ برادری» به معنای تعهدی جاودان است؛ عهدی که حتی دشمنان را به برادری میکشاند و دوستان را به وفاداری عمیقتری پیوند میدهد. این پیمان نمادی از پایداری، وفا و انسانگرایی است و تا پای جان و ریختن خون نیز پایبندی به آن تداوم دارد.
از دیگر جنبههای قابل تحسین رمان، اطناب فنی و هنرمندانهای است که نویسنده در صفحهی ۴۲ کتاب به کار گرفته است. در این بخش، صحنهای از بازار بمبئیِ اسلامآباد غرب ترسیم میشود؛ همان بازاری که در آن «دۊبهل» فروخته میشود؛ جایی که او احساس غربت میکند و حتی لحظهای ماهیت حیوانی و طبیعی خویش را از یاد میبرد. تکرار آگاهانهی عبارت «بازاری که…» در این بخش، نمونهای روشن از اطنابِ مستحسن است؛ نوعی افزونگویی هدفمند که نهتنها ملالآور نیست، بلکه به بار عاطفی و معنایی متن میافزاید.
این شیوهی بیانی، از طریق حدیثِ نفس و بازتاب درونیات راوی و قهرمان، بار دیگر بنیان اندیشهای و مضمون مرکزی رمان ــ یعنی گسست موجود میان طبیعت و انسان و فراموشی خویشتن در جهان مدرن ــ را به مخاطب یادآوری میکند. بدینترتیب، نویسنده با زبانی تکراری اما معنادار، موفق میشود درونمایهی اثر را در ذهن خواننده تثبیت کند و حس همذاتپنداری با قهرمان را برانگیزد.
در پایان این بخش، به طنز تلخ و طنز سیاه داستان اشاره میکنم؛ طنزی که قهرمان داستان، «دۊبهل»، با دیدن دوستانش (دیگر حیوانات) بر زبان جاری میسازد:
«اگر میدانستم که شما به خانهی من میآیید و خانهی مرا با قدوم خود منوّر میکنید، یک آدم جلوی پایتان قربانی میکردم.»
طنزی که حکایت از پستیِ آدم و ظالم بودن او دارد؛ چراکه ارج و قرب او بهخاطر ظلمهایش در حق طبیعت و عالم هستی به جایی رسیده است که امروز شایسته است پیش پای قدوم حیوانات سرش بریده شود و قربانی گردد؛ آدمی که زمانی خلیفةالله و اشرف مخلوقات بود.
۴. ضعف داستان
داستان «کوور کوور» در دو بخش از اثر ــ یکی در آغاز کتاب، جایی که نویسنده توضیحاتی دربارهی رمان ارائه میدهد، و دیگری در صفحات پایانی (۴۸ و ۴۹) ــ دچار نوعی شعارزدگی میشود. در این بخشها، نویسنده بهجای تداوم خط روایی و حفظ لحن ادبی، به بیان شعارگونه دربارهی پاسداشت زبان کردی و تقابل آن با زبان فارسی میپردازد.
این گرایش، نخست باعث شده تا متن از وجه هنری و زیباییشناختی خود فاصله بگیرد و از غنای ادبی آن کاسته شود؛ دوم آنکه چنین تقابلی با تم اصلی رمان ارتباطی ندارد. در حقیقت، درونمایهی بنیادین اثر بر تقابل انسانِ ظالم و حیوانِ مظلوم استوار است؛ محوری که حول مفهوم ستم، رنج و مقاومت در برابر ظلم شکل میگیرد، نه بر تضاد میان زبانها.
از این رو، وارد کردن تقابل فارسی و کردی به درون روایت، نوعی گسست در انسجام تماتیک اثر ایجاد کرده است. به باور نگارنده، نویسنده اگر بهجای طرح تقابل میان دو زبان انسانی، به تضاد میان زبان انسان و زبان حیوان میپرداخت، میتوانست به ژرفای فلسفی و نمادین تازهای در اثر دست یابد.
چراکه زبان انسانها سرشار از دروغ، فریب، جاهطلبی و خودبزرگبینی است، در حالیکه زبان حیوانات زبانی است پاک، صادق، طبیعی و دستنخورده. چنین تقابلی میتوانست معنا و پیام داستان را تقویت کرده و در راستای روح اثر ــ یعنی نقد ستم و انسانمحوری ــ عمل کند.
در پایان، برای نویسندهی این داستان ارزشمند آرزوی توفیق روزافزون دارم.
