تاریخ مونتاژ (برای زادروز کورش) / ابراهیم تیموری
«آنهائی که از حال و آینده می ترسند ناچارند به گذشته پناه ببرند»
روز هفتم آبان ماه ۱۳۹۴صدها نفر از جوانان و مردم در پاسارگارد جمع شدند و با شعارهای ارتجاعی «ما آریائی هستیم، عرب نمی پرستیم» به اصطلاح زادروز کورش هخامنشی را گرامی داشتند و همچنین در این درابطه در شبکه یوتیوب کلیپی منتشر شده است که گفته می شود فیلم گردهمایی هفت آبان امسال در پاسارگاد است. که شماری از مردم به «آریایی» بودن خود می بالند و شرم ندارند از این که شعار ضد عرب بدهند، تاسف بارتر و فاجعه بارتر از آن که بخشی از رهبران احزاب سیاسی همچون رهبران احزاب پان ایرانیست، جبهه ملی، جبهه دموکراتیک ایران و حزب ملت ایران نیز در تجمعی این روز را جشن گرفتند. روزی که روشنفکران و نویسندگان مرتجع فارسها اختراع کرده اند وبه عنوان روز جهانی کوروش می نامند و برای این روز جهانی سند مهمی ارائه نمی دهند و می خواهند با جعل سازی برای خود تاریخ بسازند و خود را صاحب ممالک محروسه بدانند، سالهای پایانی قرن بیستم را تا اکنون باید دوران جدبد طرح مسائل مربوط به ملیتهای بدون دولت، نژاد و ملی گرائی در علم سیاست دانست مسائل نژادی همواره پای ثابت شکل گیری و تداوم بحران ها چالش در سطوح داخلی و خارجی بوده است مسئله ملی منبع جایگزین جنگ سرد شده است و به بحران بین الملل تبدیل شده. در کشور چند ملیتی تاکید بر آریائی بودن ایرانیان و جشن گرفتن روز کوروش و سردادن شعارهای ارتجاعی ناسیونالیستی، که در آن ملیتهای کورد، ترک، ترکمن، عرب و بلوچ ، و انواع آئینها در آن زندگی کرده اند. تاکید بر آریائی بودن ایران و تلاش برای تسلط این تفکر و نگاه بر کل ایران، می تواند به همان کشوری به نام ایران را به یوگسلاوی دوم و بالکانیزه شدن مبدل سازد.
این نوشتار با تاکید بر روی نظریات همایون کاتوزیان «جامعه کلنگی، استبدادی ایران، تضاد دولت و ملت» عدم شکل گیری ناقص دولت ملی مدرن در ایران می پردازیم.
پارسها در سایه تحولات بین الملل و با کمک انگلیسیها و روسها توانستند دولت ملی خویش را با اهداف شوینیستی پیاده کنند برای درک بهتر ازشکل گیری ایران با مرکزیت پارسها جان فوران و آیرون ساید چنین می گویند: یکی از قراردادهای روسیه و بریتانیا«متقابلا تمامیت و استقلال ایران را تضمین می کرد» شمال و پایتخت روسیه، و جنوب مناطق نفتی انگلیس. عامل خنثی کنندۀ جنبش های اجتماعی و خودمختار آذربایجان و کوردستان بیش از آنکه دولت ایران باشد حکومت بریتانیا بود که به منظور حفظ موقعیت برتر نسبت به شوروی در ایران تلاش گسترده ای آغاز کرد. آیرون ساید در خاطراتش چنین می یگوید: دیکتاتور نظامی می تواند مشکلات ایران را حل کند و ما امکان پیدا می کنیم بی هیچ دردسری قوایمان را از ایران بیرون ببریم. وی به رضاخان یادآوری کرد وی فرمانده است و هرجور می تواند عمل کند.
ایران تا قبل از سرکار آمدن رضا خان به شیوه انجمن های ایالتی ولایت که هر ایالت را والیان محلی اداره میکردند در غرب به اسم ممالک محروسه می شناختند، رضا شاه و اتاق فکرش پارسها که گام در فرایند دولت ملی نوین نهادند نظام سنتی ولایات را کنار گذاشتند از طریق برهم زدن تقسیمات کشوری عصر قاجار صورت گرفت و به جای چهار ایالت، یازده استان به وجود آمد و استانها نیز به شهر و بخش های کوچک تقسیم شد.رضاخانیها در تاریخ سازی جعلی سعی کردند تاریخ کهن ایران به نفع قوم پارس مصادره و تفسیر کنند همبستگی ملیتها را با تغیر مرز استانها بخشی از کوردستان به آذربایجان، تغیرنام شهرها، عربستان به خوزستان ومحمره به خرمشهر، سعی کردند هویت جعلی و ساختگی پارسهای دادگر و افسانه خیالی از ایران باستان، را از طریق آموزش و پرورش، دانشگاه، تلویزیون، سینما، فرهنگ، زبان و ارزشها و هویت جعلی ملی خود را به شیوه استعماری بروروی مردم ساکن ایران از شش ملیت کورد، ترک،عرب، بلوچ، ترکمن، فارس و دیگر باورها دینی… تشکیل شده است پارسها میخواستند در فرایند جعلی سازی با رسمی قراردادن زبان پارسی دیگر دیگر هویتها را در زبان پارسی ادغام کنند. تاریخ تبدیل کنند. سعی در اسمیلازه کردن دیگر ملیتها واقلیتهای دینی درایران و به حاشیه راندن و زوال فرهنگ دیگر ملیتها و اقلیتهای دینی نمودند. پایه های حکومتی شوینیستی خود رابه شیوه سیستماتیک بر مبنای استبداد پان فارسیسم در امپراطوری جدید بنا نمودند. آنها مصائب ملل غیر فارس را ناشی از تبعیض و ستم رژیم های قبلی و حقوق ملی آنها را به مسئله فرهنگی و فردی تنزل دادند. لباسهای دیگر ملیتهای را غیر قانونی و خواهان لباسهای متحدالشکل مدل غربی با کلاه پهلوی شد. حتی افرادی همچون آیت الله کاشانی تمرکززدایی را به مثابه فروپاشی دولت دوهزاروپانصدساله میدانست که هیچ مسلمان واقعی خواهان اجرای آن نیست.
اما آنچه واقعیت است که کوردها نه زیر مجموعه قوم پارس هستند و نه امت اسلامی، هویت خود را دارند. در نتیجه حمله به جنبش های دیگر ملیتها، از توسعه سیاسی و درست کردن ساختارهای مدرن تقسیم قدرت و فدرالیسم پارسها، از ترس هضم شدن در ساختارهای تقسیم قدرت همچون فدرالیسم، خودمختاری مخالف هستند در نتیجه برای مشروعیت دادن به حکومت خود در حمله به جنبشهای آزادیخواه کوردستان آذربایجان به خود هویت می دهند. طریق ارتش نیرومند به دنبال مرد قدرتمند و به ستایش از و دیکتاتوری رضاخانی مانع بخاطر خفه کردن جنبش های آزادیخواه از رشد دیگر ملیتها شوند با این توهم که ایران سرزمین قوم فارس است. با نگرشی ارباب منشی و رعیت وار به و کوردستان را مناطق کوردنشین خواندن، اینان که خود هر روز برای کشورهای همچون شوروی، انگلیس و آلمان جاسوسی می کردند« تهران در سال ۱۳۵۲مقر سیاه در خاورمیانه بود » مبارزات آزادیخواهی را آشوب و تئوری توطئه کشورهای غربی برای تجزیه ایران ربط داده اند و سعی در غارت ثروت مادی و انسانی کوردستان کردند و نهایت همدردی نیروهای مترقی آنها با عباراتی همچون نیروهای پس دهنده کورد، رنجش کوردستان را پایانی نیست. عده ای کوردهای فارس شده تحت عنواین مارکسیسم سرتاسری و جماعتی نو دلقک لیبرال منش وحقوق بشری آنها را در این غارت بخاطر منافع فردی خویش یاری دادند .
جماعتی که نمی تواند واقعیت تاریخی ایران را قبول کنند اعتیاد به کورشها دارند در گذشته ناموجود زندگی می کنند آثار کاتوزیان را زر ورق و یا به کپی برداری متهم می کند اما واقعیت آنست که آثار کاتوزیان با نظریه آغاز می شود که مبانی واقعیات و منطق تغیرات تاریخی ایران را تحلیل می کند، ایشان با کوشش انسانی با رعایت صداقت سخن می گوید به دنبال مفهوم سازی جعلی، بازتولید توهمات تاریخی که اسلام و عرب را دلیل زوال و عقب ماندگی ایران بداند واقعیت امروزی ایران را نه فاصله گرفتن ازتمدن و زوال اندیشه ایرانشهر ایران و ایران زمین بداند پیامبروار موعظه پارس گرایی و باستان گرایی نمی کند وی بر این باور است که برادرکشی، پسرکشی، پدرکشی و شاه کشی… ریشه در گذشته و ماهیت استبداد ایران، تاریخ و ساختار این مملکت دارد. عدم احساس ملی، نداشتن احساس مشترک ملی عدم مشروعیت سیاسی، سرکوب و غارت مرکزگرایان باعث می شد که مردم ایران فاتحان سرزمین خود را خودی به حساب آوردند در زمان ضعف حکومت مرکزی دیگر ملیتها و یا در حمله ارتشهای خارجی همچون حمله افغان به ایران مردم یا بی طرف شده و یا به ارتش مهاجم کمک کنند.
انقلاب ایران همان ساختارهای قدیمی و یا رو به پسرفت در شکلی تازه بود مردم ایران بعد از عصیان ناامید گشته و آرزوی بازاستبداد و یا باز پروردن استبداد جدید کرده اند. در طول تاریخ ایران سقوط یک دولت استبدادی به دموکراسی و شهروندی برابر برای همه ملیتهای ختم نشده بعد از هرج مرج مدتی دولت استبداد جدید بر سر کار آمده و شروع به قتل و غارت کرده است. در مورد مفهوم ایران از ترس تجزیه طلبی صورت مسئله را پاک نمیکند و سرکوب دیگر ملیتهای ایرانی را در منطق استبداد ایرانی می داند. درغرب فساد و بی رحمی کم تر از شرق نبود ولی در غرب قانون به عنوان یک چارچوب، حقوق دولت و نیز جامعه را تعین و تعریف می کرد هدف انقلابهای اروپا کسب امتیاز توسط طبقات پایین و محروم جامعه اصلاحات و تغیر قانون به نفع افزایش آزادهای فردی و جامعه بود کار مسکن آزادی امنیت شهروندی بود. انقلاب ایران برای سهم خواهی از در آمد کشور بود اما مردم بعد از مشروطه می گفتند هرکس به اهداف خود خواهانه و فاسدش دست یافته می گفتند به مشروطه اش رسیده. در سلطانیسم رضاه شاه وتاریخ ایران مجلس آلت انتخابات مجلس کاملا تحت کنترل دولت بوده و به اصطلاح نمایندگان مجلس چون عروسکهایی بدون اراده عمل کنند.
کاتوزیان بر این باور است که” نام «پارس» تا سال ۱۳۱۴هجری خورشیدی در میان اروپاییان رایج ماند، اما در آن سال دولت ایران اصرار کرد که همۀ کشورها ایران را رسما «ایران» بنامد. اما نام « پارس» به زندگی غیر رسمی خود ادامه داد تا آن که واژۀ «ایران» با انقلاب ۱۳۵۷همه جا را فرا گرفت. با این همه، از نظر بسیاری از مردم غرب، پارس یا پرشیا هنوز بار تاریخی و فرهنگی بیشتری دارد تا ایران«Iran»، که در الفبای لاتین تنها یک حرف با عراق«Iraq»تفوت دارد و گاه اشتباه گرفته می شود بسیاری نمی دانند که ایران و «پرشا» هر دو نام یک کشورند. درسال ۱۳۱۳شاه با ترغیب سفارت ایران در برلین دستور داد از این پس نام«ایران» جای «پرسیا» است. باز آفرینی گذشته آریایی گرایی یا پارس مداری بیشتر نتیجه هیجان ایدئولوژیک و رویاهای عاطفی بود تا حاصل ارزیابی واقع گرایانه تاریخ، و جامعه ایران برای ساختن هویتی کاملا تازه و نوموفق نشد. وی با درک عینی و تحلیل تاریخ واقع بینانه ظهور ناسیونالیسم ایرانی را در مفاهیم تهی منشور حقوق بشر کورش و شاهنامه نمی داند. بدنبال نگاشت تاریخ ملی، حقوق بشر کورش را رد می کند.
دانش ما از تاریخ ایران در جزئیات تشریحی و تحلیلی آن به نسبت جوامع اروپایی اندک است: اسناد و مدارک ، تا این اواخر ناموجود است، تاریخ نگاری، مثل مثل کارهای دیگر مداوم و منسجم نبوده، و در آنچه هست نیز تعصب بیشتری به چشم می خورد، تاریخ ایلات و روستاها تقریبا وجود ندارد، تاریخ شهر و مناطق این سرزمین پهناور ناقص و محدود و پراکنده است. آگاهی ما پس از اسلام به مراتب بیشتر و قابل اعتماد تر از تاریخ پیش از آن است. تازه همین ها هم- از کار مورخان بزرگ عرب و صدر اسلام گر بیش از انقلاب مشروطه در ایران چیزی به نام «ناسیون» یا «ملت» وجود نداشت از نیمه دوم حکومت ناصرالدین شاه به بعد مفاهیم نوین ناسیون و ناسیونالیسم در میان اقلیت بسیار کوچک نخبگان شروع بکارکرد. در اوان جنگ جهانی اول، احساسات تیز و تند ناسیونالیستی، در ابتدا بطور پراکنده و به وسیله شاعران و روزنامه نگارانی همچون” عارف قزوینی، فرخی یزدی، لاهوتی، محمد رضا عشقی، علی اکبر داور، فرج بهرامی، علی دشتی ابراز شد. ادبای این گروه به نگارش و انتشار کتاب ها و روزنامه هایی پرداختند که همه از شکوه و جلال گذشته حکایت می کرد، آنان داستان پیروزیهای نظامی و فرهنگی هخامنشیان و ساسانیان را به گونه ای عامه پسند رواج دادند و دراین میان علت اصلی شکست تاریخی ایران به دست اعراب را خرافات و تاریک اندیشی مذهبی حاکم بر ایران آن عصر قلمداد می کردند.
در راستای سیاستهای پاک سازی دیگر ملتهای و بافت جمعیت بجای فدرالیسم یا خودمختاری. در اواخر دهه ۱۳۰۰نظام سنتی ولایت کنار گذاشته شد و به جای آن کشور را به ده استان تقسیم شد که با شماره های یک تا ده مشخص می شد در برخی موارد مرز استان ها تغیر پیدا کرد تا همبستگی نزدیک استان با یک گروه قومی خاص کاهش پیدا کند. پان فارسها که فارسی را زبان ملی و دیگر زبانها ملیتهای ایرانی را لهجه و گویش محلی می دانند. “ورود آموزش نوین برای هرکس که توانائی مالی آن را داشت ممکن بود. در تمام مراحل آموزش تاریخ و ادبیات به شیوه تبلیغاتی تدریس می شد از ایران باستان ستایش می شد. ترک و عرب خوار شمرده می شدند، وجود گروهای قومی «ترک، کورد و عرب ….» نادیده گرفته می شد، تظاهر می شد که همه مردم ایران به فارسی سخن می گویند. استبداد ایرانی، به معنای اصلاحات یونانی- رومی جباریت یا دیکتاتوری، که در فرهنگ نوین غربی نیز باقی مانده و بکار می رود، نبود، بلکه عبارت بود از انحصار و اعمال قدرت خودکامه در همۀ سطوح زندگی عمومی که مشروعیتش فقط از یک فرد ناشی می شد. این نظامی نبود که سنت و آداب و اخلاق و قانون، آزادی اندیشه و بیان با شرکت در فعالیت های اجتماعی را گونه ای محدود کند که قابل پیش بینی – حتی بی تغیر- باشد. آنچه بود، بی قانونی بود. انقلابیان ایران برای آزادی مبارزه می کردند، اما معنای آزادی از نظرآنها- یا درک آنها از مفهوم آزادی- نه بورژوایی بود و نه اشکال والاترآن.
آزادی ای که انقلابیان ایران«اشاره به تمایز آزادی منفی، مثبت، ایزیا برلین» برای آن جنگیدند نه هیچیک از این دو گونه بود و نه ترکیبی از آنها. انقلابیان ایران در پی آزادی از محدودیت های قانونی نبودند، بلکه می خواستند از شر بی قانونی سازمان یافته و رسمی خلاص شوند، آنان در پی برابری اجتماعی- اقتصادی هم نبودند بلکه آنچه می خواستند تقسیم قدرت مطلق دولت و سهیم شدن در آن بود.نفت عامل کلیدی بود برای لزوم حفظ ایران به عنوان منطقه ای حیاتی برای شرکتهای چند ملیتی غرب. برآمدن و چیرگی شبه مدرنیسم دولتی و غیر دولتی در ایران بر دو پایه استوار بود: نخست، نفی همه سنتها، نهادها و ارزش های ایرانی که « عقب مانده» و سرچشمه حقارت های ملی محسوب می شدند و اشتیاق سطحی و روحی گروهی کوچک، اما روبه گسترش از جامعه شهری. و اما اینکه خود این شبه اروپاگرایی متکی بود به نهاد کهنسال استبداد ایرانی، بیش از هر چیز برملا کننده محتوای «مدرن و مترقی» شبه مدرنیسم دولتی است. لکن توجیهات طرفداران داخلی و خارجی انگونه نظامها (که عملا معتقدند برای دستیابی به دموکراسی به دیکتاتوری آهنین«نیاز» است). این نگرش غیر منطقی تسلیم پذیری و حقارت فرهنگی ، با شوینیسم ایرانی و خود بزرگ بینی ای که بهمان اندازه غیر منطقی بود، ترکیب شده بود. انتقال ناسیونالیسم احیاگرای اروپایی به ایران در کشف رمانتیک تمدن ایران باستان سهم بسزایی داشت.
در مورد دستاوردهای این تمدن راه مبالغه با چنان شتابی پیموده می شد که تمیز واقعیت از افسانه ناممکن می نمود، و ناکامی ها و کمبود های آن در « ناخود آگاه جمعی» شبه مدرنیست ها مدفون شده بود. دستاوردهای با ارزش و بزرگ اجتماعی و فرهنگی ایران بعد از اسلام به کندی ولی قاطعانه کمرنگ و یا انکار شدند، در حالی که استبداد و امپریالیسم ساسانیان همچون الگوی فضیلت مرتبه ای رفیع یافت. در کشوری که « ناسیون» و مفهوم اروپایی ملیت هرگز وجود نداشت مفهومی تنگ نظرانه از « ملت ایران» جعل شد. این هیچ ثمری نداشت و فقط در میان واحدهای فرهنگی ایران که همواره جامعه هماهنگ ایرانیان را برپا داشته بودند، تخم نفاق می افشاند. آنها صرفأ از واژگان لیبرالی یا مارکسیستی استفاده می کردند تا تعابیر خود از شبه مدرنیسم ایرانی را بیارایند: ضدیت آنها با اسلام و عرب ها از همان منبع سرچشمه می گرفت که طرف مقابل سیراب می شد، نفی سنن فرهنگی ایران نیز یکی بود، هر چند که با کاربرد اصلاحات شبه رادیکال استتار می شد. ناسیونالیسم حیاتگر و پرتحرک آنها در پوشش زاید الوصفشان برای « پیشرفت اقتصادی»« صنعتی شدن» و ( به ویژه برپایی یک کارخانه ذوب آهن) و جز اینها تبلورمی یافت، اصلاحات بورکراتیک و ویرانگری دیوانه وار بودجه ای بود که صرف نوسازی و « زیباسازی» پایتخت شد: ساختن خیابانهای عریضتر، آسفالت یا سنگفرش کردن معابر…. اما نحوه اعمال این اصلاحات، سطحی بی قاعده و نامنظم و ویرانگر بود. دیوارها و دروازه های کهن، بناهای تاریخی شهر تهران همچون نمادهای شرم آورعقب ماندگی تخریب شد و در ساختن خیابانهای جدید یا توسعه و تعریض خیابانهای قدیم، همه ساختمانهایی را که در مسیر قرار می گرفتند، صرفا برای اینکه خیابان مستقیم باشد خراب می کردند.
رضاه شاه و هم مسلکانش شبه مدرنیستش از عقده حقارت ملی رنج می بردند، استفاده از انواع گوناگون سرپوش را موجب سرشکستگی و نشانه عقب ماندگی ایرانیان می دانستند.بنابراین کلاه جدید را طراحی کردند و آنرا که شبیه به کلاه نظامی فرانسویان داشت کلاه پهلوی می خواندند و فرمان داد تا آنرا بر سر نهند. استبداد ایرانی باید برای همیشه ریشه کن « کرد» و نباید فرصت داد تا زیر پوشش تجدد خواهی، اصلاح طلبی، سنت پرستی، مارکسیسم و یا هر چیز دیگر پنهان شود که این فقط فرصتی خواهد بود تا دوباره قد علم کند و بر سراسر جامعه چیره شود. بسیاری از مفسران مغرض و بی غرض اما غیر مطلع شورش کوردستان را متهم به تجزیه طلبی کرده اند. استبداد رضاه شاه از هر لحاظ متمرکز بود، به علاوه شاه شبه مدرنیست و مستبدی ناسیونالیست به بدترین معنای کلمه بود. ماهیت و پیشینه مشکل کوردها با آذربایجانی ها متفاوت است، کوردها سنی بودند و با بقیه کشور پیوند چندان محکمی نداشتند. استبداد – یعنی انحصار قدرت مطلق و خود کامه فی نفسه مخالف هرگونه خودمختاری و استقلال است استبداد همه کس را بدون توجه به جایگاهش به یک عامل- و یا درواقع مفعول- بدل می کند، ساده ترین دلیلش اینکه هر کسی موقعیتش را مرهون حکومت است و حکومت می تواند آن را در یک چشم برهم زدن بهتر یا بدتر کند. استثمار، حتی استثمار فرد از فرد بی وقفه ادامه دارد، اما خود استثمارکنندگان نیز ممکنست توسط حکومت استثمار شوند، و مهمتر آنکه آنان « حق » استثمار ندارند، بلکه صرفا از «امتیاز» استثمار کردن برخوردارند و این امتیاز می تواند هر زمان به اراده حکومت به شخص دیگری واگذارشود. شاه با فدان کردن ثروت اجتماعی ایران[تخیل بدل ساختن ایران به پنجمین قدرت صنعتی دنیا و تحقق تمدن بزرگ] برای توسعه اقتصادی که « توسعه» عبارت بود: از رشد آنی و فزاینده در استفاده از وسایل نقلیه، وسایل خانگی، رستورانها، قمارخانها، خانهای کاخ توسط اقلیتی ممتاز هزینه های سرسام آور نظامی، و بربادان دادن سرمایه کشور در تاجگذاری (۱۳۴۷) جشنی مضحک و بین المللی به بهانه موهوم ۲۵۰۰ساله پادشاهی ایران (۱۳۵۰)، دهمین سالگرد انقلاب خونین شاه (۱۳۵۲)، تفنن های سالانه فرح در شیراز بنام « جشن هنر» که علاوه بر اتلاف پول های فراوان، زندگی روزمره مردم محل بکلی محتمل می شد. موسیقی جدید غربی دربازار قدیمی شیراز نواخته می شد و در خرابه های تخت جمشید به جولانگاه نو دلقکان درباری بین الملل و تماشاچیان شبه مدرنیست ایرانی شان بدل می شد.
آمارهای استانی گویا ی وضعیت وخیم اهالی مناطق محروم کشور است: در نواحی کوردستان تقریبا همه گروه های در آمدی- یعنی کمابیش کل جمعیت روستایی کوردستان- دچار سوتغذیه بوده اند،و نتایج مربوط به خوزستان، کرمان، بختیاری و غیره – یعنی نواحی اصلی تجمع اقلیت های قومی- عشیره ای به نحوه چشمگیر بدتر از نتایج مربوط به سایر نقاط کشور بود. کوچ نشینان به مذاق شبه مدرنیست خوش نمی آمدند، زیرا بارزترین شاهد عقب ماندگی بودند بمباران پناهگاه های آنها در مناطق کوهستانی با ناپالم و دیگر انواع بمب ها…. به نظر ناصرپاکدامن حتی سرخپوستان آمریکا نیز در معرض آن قرار نگرفتند.
منابع:
–آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، چاپ نوزدهم(۱۳۹۱) ترجمه ” احمد گل محمدی ،محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی،
–کاتوزیان،محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران، از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، چاپ نوزده هم(۱۳۹۲) ترجمه محمد رضا نفیسی، کامبیز عزیزی، نشر مرکز
–کاتوزیان، محمدعلی،تضاد دولت و ملت،نظریه تاریخ و سیاست در ایران، چاپ یازدهم،(۱۳۹۳) ترجمه علرضا طیب، نشر نی
–کاتوزیان،محمدعلی،ایرانیان،دوره باستان تا دوره ی معاصر،چاپ چهارم( ۱۳۹۲) ترجمه حسین شهیدی، نشر مرکز
سەرچەوە : ماڵپەڕ رونان کورد