رخنە

نقدی بر کامنت های برخی از کاربران

هساره چندی پیش مطلبی از آقای عباس ( ئاکو ) جلیلیان تحت عنوان ” آیا لکها و لرها، کورد هستند؟ ” را منتشر کردیم که مورد توجه مخاطبان قرار گرفت . و نظرات مختلفی را در مورد آن ارسال نمودند . حال آقای جلیلیان در واکنش به برخی از آن نظرات مطالبی را برای هساره ارسال نمودند که متن آن را برای خواننده گان گرامی منشر میکنیم . همچنین میتوانید برای مطالعه مقاله آقای جلیلیان و نظرات کاربران روی عنوان زیر کلیک کنید.

 ” آیا لکها و لرها، کورد هستند؟ “

با سلام خدمت دست اندرکاران و مدیر محترم سایت “هساره” چندی پیش مقاله‌ای از اینجانب را روی تارنمای خود گذاشته‌ بودید که یادآور می‌شوم بیشتر یک گلایه بود تا مقاله و واقعیت این است که آن مطلب بخشی از پیشگفتار کتاب “کوردیکا” است که تعدادی از دوستان ما در غالب نظر و نقد کامنت‌هایی را گذاشته‌اند و شاید باب نباشد که در مقام پاسخگویی چیزی بر آن بنویسم اما از نقد و تحلیل این دوستان شگفت‌زده شدم و درست همان نکاتی را که در متن نوشته متذکر شده بودم دوبار تکرار شد و آن فقدان رفرنس از جانب منتقدان یا تحلیلگران این نوشته بود. دوستی (مازیارنظربیگی) فرموده‌اند که بنده همه‌ی تاریخ کورد را به لورستان گره زده‌ام!؛ قاطعانه …. و …. مغرضانه …. ؟ دوست عزیز گفته‌ام لورستان، ایلام و کرماشان، نه لورستان به تنهایی لطفا متن را دوباره بخوانید.

اما از همه جالب‌تر نظر دوستی با نام “محسن از دیار لرستان” است که سخت موجب شگفتی است، ضمن آنکه از این دوست تشکر می‌کنم که وقت گذاشته و مطلب بنده را خوانده‌اند لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم زیرا ایشان با پیش کشیدن ابهامات تاریخی که هنوز اتفاق نظر و اجماعی بر آن نیست و دادن آدرس‌های غلط تو گویی در صدد است چیزی را به اثبات برسانند؛ ضمن آنکه من برای دوستان لور و لک‌زبان احترام قایلم و دلبستگی خاصی به آنان دارم.

۱- فرموده‌اند: تاریخ همیشه لذت‌بخش بوده است …. اینکه واژه‌ی “کرد” یک واژه‌ی بعد از دوران اسلامی است شکی در آن نیست. خیر دوست گرامی بسیار هم مشکوک است زیرا واژه‌ی کورد مربوط به قبل از دوران اسلامی است و اگر منظورتان این است که واژه‌ای عربی است اشتباهی فاحش است زیرا واژه‌ی “کیرت” یا “کورتی” که خود پهلوی است و معنای کشاورز و دامدار را تداعی می‌کند مانند: که‌رت=کرد کشاورزی و یا خود لک‌ها و لورها و کلهرها و زنگنه‌ها و کرمانج‌ها بز و بزغاله را”کار” و “که‌ر” و “کیه‌ر” و “کاریله” می‌نامند و کرد که مد نظر شما بوده هرگز با این تاریخ سنخیت ندارد و و در متون یونانی کوردها را کاردوخی و کاردوکی نامیده‌اند که دقیقا به معنی دامپرور کوهی است که خود مرکب از : کار= کیه‌ر، کار؛ که‌ر + دوخ= از مصدر دوختن به معنی دوشیدن است. لطفا کتاب کارنامه‌ی اردشیرپاپگان را بخوانید آنجا که اردوان اردشیر را مورد خطاب قرار می‌دهد و او را: کرد در چادر کردان پرورش یافته خطاب می‌کند. البته منظور اردوان قومیت کورد نیست بلکه به حالت تحقیر او را شبان خطاب می‌کند و اختلاف تاریخ اشکانیان تا دوران اسلامی بیش از سه سده است.

۲- استدلال آنها این است که در کتاب شرفنامه که سرشار از گزافه‌گویی است به استناد از گزنفون نوشته شده است که یونانی‌ها در یک نبرد به راه‌های کوهستانی برخوردند که سکنه‌ی آنها کردوک بودند و در کتاب شرفنامه بدلیسی گفته شده است که کردوک‌ها یعنی همان کردها در قبل از اسلام؟!!!

دوست گرامی در هیچ کجای کتاب شرفنامه یا همان تاریخ الاکراد چنین سطری وجود ندارد و شرفخان بدلیسی هیچ کجا نامی از گزنفون و کردوک نیاورده‌ است، لطفا صفحه‌ی مربوط به این مورد را برایم بفرستید (شاید هم پای منبر کسی شنیده‌اید اما آن شنیده کتاب شرفنامه نیست لطفا آدرس غلط ندهید چون این مبحث را استرابون در کتاب دیگری عنوان می‌کند). اما اینکه فرموده‌اید: سرشار از گزافه‌گویی است کمی غیرمنصفانه است لطفا این چند سطر را با دقت بخوانید که نظر مترجم و مصحح شرفنامه است:

– محتواى شرفنامه از اطلاعات مندرج در کتاب‏هاى گوناگون تاریخ مشرق زمین و نیز از اطلاعات پیران موثق و قابل اعتماد و خاطرات خود مؤلف (چنان که در صفحه ۸ مقدمه جلد اول اشاره کرده است) برگرفته شده است. ارزش علمى کتاب تاریخ کرد تردیدناپذیر است. در حدود سیصد سال است [در زمان نگارش این مقدمه و چاپ کتاب در ۱۸۶۰ م یعنى ۱۲۷۷ ه. ق، و در واقع نزدیک به ۴۴۰ سال پیش‏] که این کتاب وجود دارد و از آن هنگام تا کنون هیچ کتاب دیگرى که در خور مقایسه با آن باشد تألیف نشده است. تعلیم و تربیت دقیق و دلسوزانه ‏یى که مؤلف از سنین کودکى دیده بود، و موقعیت او در مقام “امیر کرد” که به امور و وقایع روزگارش در آمیخته بود، به او امکان مى‏دادند تا تاریخ سرزمین خود را دقیقا و عمیقا مطالعه کند. براى هر کس دیگر جز او، تحقق کارى که او همت به انجام آن گماشت نه تنها دشوار که شاید ناممکن مى‏بود. در واقع، در زمینه تاریخ کرد صرف نظر از کتاب امیر شرف چیزى جز اطلاعات پراکنده در آثار مورخان کشورهاى مختلف و زمان‏هاى متفاوت در اختیار نداریم. این اطلاعات، هر چند که واقعا بس فراوان هستند، هیچ چیز کاملى عرضه نمى‏کنند. با کمک فقط همین اطلاعات پراکنده، هرگز نمى‏توان موفق به تدوین یک تاریخ منسجم ملتى مثل‏ ملت کرد شد که به طوایف و قبایل بسیار منقسم مى‏شود و هر یک از آنها تاریخ مستقل و خاص خود را داشته است. امیر شرف که در کتاب خود علاوه بر آن چه را که توانسته بود از کتب تاریخى عرب، فارسى و ترکى بر گیرد، مقادیر قابل توجهى اطلاعات کاملا تازه گرد آورده است و آنها را بر حسب ترتیب قبیله‏یى منظم کرده است، خلاء بسیار بزرگى از تاریخ ملت‏هاى آسیا را پر نموده است، و ارزش اصلى کار او در همین نکته است. مفاهیم جغرافیایى و قوم‏شناسى که او به مقدار زیاد در جریان روایت تاریخى خود وارد کرده است، ارزش ادبى و علمى کتاب را دو چندان بالا مى‏برند.[۱] درضمن شرفخان بدلیسی برعکس تصور شما در قم به‌دنیا آمده است: شرف، یعنى مؤلف شرفنامه در بیستم ذو القعده سال ۹۴۹ (۲۶ فوریه ۱۵۴۳) در کره‏رود، از توابع قم متولد شد. مادر او دختر امیر خان، حاکم دیار بکر بود و شمس الدین به روزگار تبعید در آن جا با او ازدواج کرده بود.[۲] همین شرفخان فصل اول کتاب خود را اختصاص به حکام و امرای لرستان و بختیاری داده است به زبان سادتر او منطقه‌ی بختیاری و لرستان را ابتدای ملک کورد می‌داند و می‌نویسد:

فرقه سیم در ذکر امراء اکراد ایران‏

و آن مشتمل بر چهار شعبه است راویان اخبار بخامه درربار گوهر نثار بر لوح بیان رقم نموده‏اند که عمده اکراد ایران سه طبقه‏ اند سیاه منصور و چگنى و زنگنه حکایت مشهور است و در السنه و افواه مذکور که در اصل ایشان سه برادر بوده ‏اند که از ولایت لرستان و بروایتى از گوران و اردلان بعزم ملازمت سلاطین ایران از وطن و اوطان بیرون آمده ایشان را ترقیات کلى رو داده هر سه‏برادر بمرتبه امارت رسیده و مردمانى که از اطراف و جوانب بر سر رایت او جمع شده ملقب باسم ایشان گشته ‏اند و اسامى سایر طوایف اکراد ایران که ملازمت امرا و سلاطین مى‏کنند برین موجبست لک و زند و روزبهان و متیلج و حصیرى و شهره زولى و مزیار و کلانى و امینلو و مملوى و کج و کرانى و زکتى و کله ‏کیر و پازوکى و هى و چمشکزک و عربکیرلو و غیره‏اند ازین جمله چهار فرقه که پازوکى و چمشکزک و عربکیرلو و هى‏اند از قدیم الایام در میانه ایشان میر و میرزاده هست که امارت و حکومت بارث مى‏کنند و بیست و چهار کروه دیکر از اکراد در قراباغ ایران متوطن ‏اند.[۳] اما اظهار نظر دیگری در مورد “کردوک” و شما قایل به این هستید که جعلیات است و … بگونه‌ای که باتوجه به مکانی که این کردوک‌ها یعنی در ترکیه‌ی امروزی و بخش کوچکی از عراق بوده‌اند پس در واقع کردهای ایران کردوکی نبوده‌اند و هم اینطور بخش اعظمی از کردهای عراق چرا که کردوکی‌ها شامل حال آنها از لحاظ جغرافیایی نمی‌شود.

دوست من پیشنهاد می‌کنم تصورات خودتان را به عنوان منطق نقد غالب نکنید و بجای اینکه شنیده‌هایی را که از کسان دیگر شنیده‌اید “که تفسیری درست نمیتواند باشد” را به عنوان نظر قاطع و مستدل بیان کنید سند ارایه کنید و بهتر است با بنده به زبان مستندات حرف بزنید تا بپذیرم که در این زمینه مطالعه‌ای داشته‌اید چنین سطری هم در کتاب شرفنامه نیست. این مختصات جغرافیایی را که برای کردوک‌ها مشخص کرده‌اید درست مانند استنادتان به کتاب شرفنامه است. در کتاب تاریخ ایران باستان قید شده‌ است که: اینها را کرداک نامند. مردم کرداک از غارت زندگانى میکنند و کردا بمعنى مرد جنگى و دلیر است (چون این عبارت سترابون گنگ است، باید توضیح کنیم: کرداک یا کردوک‏، چنانکه بالاتر از قول گزنفون در موقع عقب‏نشینى ده‏هزار نفر یونانى ذکر شد، اطلاق میشد بمردمى، که جنگى و دلیر بودند و در کوههاى کردستان سکنى داشتند. اینها بواسطه استحکام مساکنشان غالبا متمرّد بودند و بغارت و چپاول میپرداختند. کرداک‏ها یا کردوک‏ها را نیاکان کردهاى کنونى میدانند. سترابون میخواهد بگوید، که چون جوانان پارسى را دلیر بار میآوردند آنها را، کرداک مینامیدند، زیرا کردا بمعنى مرد جنگى و دلیر است، نه این‏که خواسته باشد بگوید: جوانان پارسى از غارت زندگانى میکردند. شاید سترابون گرد را با کرد مخلوط کرده، زیرا گرد اکنون هم بمعنى دلیر است، ولى ظنّ قوى این است که (کرد) و (گرد) یک لفظاند زیرا کاف و گاف پارسى غالبا بیکدیگر تبدیل شده و ذکر جهت آن، چون مفصّل مى‏باشد، در اینجا خارج از موضوع است. باید نیز در نظر داشت، که اسم ولایت کردوک‏ها را در زمان اشکانیان و ساسانیان “کردون”‏یا کردوئن و “گردون”‏ ضبط کرده‏اند و، چون (ان)را، که از تصرّفات خارجى است، حذف کنیم، همان کردو یا گردو میماند، که اصل لفظ استCardaceکرنلیوس‏نپوس، چون رومى بود کرداک یا کردوک‏ را کرداس نوشته، مقصود همان کردها هستند، که بالاتر ذکرشان گذشته).[۴]

درجایی دیگر گزنفون می‌نویسد:

گزنفون گوید: (عقب‏نشینى، کتاب ۴، فصل ۱- ۲) حوالى شب ناگهان پارسى‏ها پیدا شده چند نفر یونانى را، که مشغول غارت بودند، ریزریز کردند. یونانى‏ها چند گلّه را، که شبانان میخواستند از رود بگذرانند، گرفتند، ولى بعد در موقع مشکلى واقع شدند، زیرا از یکطرف کوههاى بلند و از طرف دیگر رود عمیقى آنها را احاطه کرده بود. بنابراین‏ قشون یونانى مجبور شد برگشته براهى بیفتد، که به بابل میرفت. از این راه یونانیها به دهاتى رسیدند، که طعمه آتش نشده بود. سرداران یونانى اسرا را خواسته تحقیقاتى در باب راه کردند و آنها گفتند، راهى در طرف جنوب هست، که به بابل و ماد میرود و قشون یونانى هنگام آمدن آن را پیموده. در طرف مشرق راهى است، که بشوش و همدان منتهى میشود. در مغرب راهى است، که به لیدیّه و ولایات ینیان هدایت میکند و راه شمالى از کوههائى میگذرد، که سکنه آن کردوک‏اند.[۵]لطف کنید و بفرمائید این حدودات با ترکیه‌ی کنونی سنخیتی دارد؟!!

۳- بهتر است بپذیریم کرد بودن همان کوچرو بودن است چرا که در همین کتاب شرفنامه بدلیسی که معتبرترین تاریخ کرد است آمده است که چگنی‌ها کرد هستند و این کرد بودن چگنی‌ها بخاطر آن بوده که در واقع زمانی چگنی‌ها مانند تمام لرها کوچرو بوده‌اند…. و بعد سخن از آس پاسور و … اینکه خودتان چگنی‌ هستید و بسیار خوب چگنی‌ها را می‌شناسید (که من شک دارم شما تاریخ چگنی‌ها را خوب بدانید و یا دلیل کوچرو بودن و پراکندگی‌شان را بدانید) دوست من از این گفته‌ام ناراحت نشوید ولی اینجا محفل پاسوربازی و قمار و … نیست، مشتی اطلاعات نادرست و فاقد سند را ردیف کرده‌اید. از یک سو شرفنامه را گزافه‌گویی می‌نامید و پشت بند آن؛ آنرا معتبرترین تاریخ کرد می‌نامید و به آن استناد می‌کند که من بیشتر گمان می‌کنم که شما هرگز این کتاب را نخوانده‌اید والا ….؛ آنچه مستندات تاریخی به ما می‌گوید نامی که برای دولت ماد/پارس در متن‌های کهن و باستانی دیده شده است “انشان” یا همان “آنزان” است که اگر کتب تاریخی و جغرافیایی را بخوانید آنزان از چهارمحال بختیاری تا لرستان و دشت ارژنگ استان فارس الی تیسفون را شامل می‌شده است: در متن‏هاى اکدى، این دولت “انزان” نامیده شده است. فرهنگ این دو دولت، که از آن‏دو، مادها تا سال ۵۵۰ تفوق سیاسى داشتند. [۶] ابن مقفع پهلوى را زبان شمال غربى مى‏نامد؛ زیرا، بى‏شک، معناى اولیه این کلمه بر وى آشکار بوده و مى‏دانسته که سرزمین اصلى مادها سرانجام هسته مرکزى دولت اشکانى را تشکیل داده بود.[۷] و درباره‌ی چگنی‌ها و علت کوچرو بودنشان در شرفنامه آمده است: شعبه دویم در ذکر امراء چگنى این طایفه در شجاعت و شهامت و دلاورى از سایر اکراد ایران ممتاز است و چون کسى که متکفل مهام امارت این طایفه بوده باشد از امرا و امیرزادگان ایشان نماند در ولایت عراق و آذربیجان متفرق گشته دست تطاول بمال مردم دراز کرده قطع طرق و شوارع کرده تجار و سوداگران از افعال و عداوت ایشان بجان آمده از اطراف و جوانب ممالک محروسه برسم دادخواهى بدرگاه شاه طهماسب آمدند و تظلم کردند شاه طهماسب بعد از تفحص و تجسس که ظلم و عدوان بسرحد تواتر و یقین رسیده بود حکم فرمود که هر کجا از طایفه چگنى بینند قتل و غارت کرده جبرا و قهرا ایشان را از ممالک محروسه شاهى اخراج نمایند بهرجا که خواهند روند و اگر توقف نمایند در هر محل که ایشان را بینند بقتل آورند و اموال و اسباب ایشان را نهب و غارت نمایند بنابرین موازى پانصد نفر از اعیان ایشان بعزم سفر هندوستان متوجه خراسان شدند در آن حین قزاق‏خان تکلو حاکم هرات که از قهر و سخط شاه طهماسب وهم و هراس در ضمیر داشت طایفه مزبوره را بملازمت خود دعوت نموده کما ینبغى در رعایت آن جماعت سعى و اقدام نموده و چون مهم قزاق‏خان در دست معصوم بیک صفوى بانجام رسید جماعت چگنى بطرف غرجستان رفته جمعیت نمودند و چون حقیقت احوال ایشان بمسامع علیه شاهى رسید و آثار شجاعت و شهامت ایشان زبان‏زده مردم شد بداغ بیک نام شخصى که از امیرزاده‏گان آن طایفه بودند و در سلک قورچیان عطام انتظام داشت او را به بلند پایه امارت سرافراز کردانیده بمیانه آن قوم فرستاد. [۸]

۴- دلیل دوم… قبل از ورود آریایی‌ها به ایران ساکنان بومی ایران شامل عیلامی‌ها، کاسیت‌ها، لولوبی‌ها و گوتی‌ها بودند و زبان آنها التصاقی و نژادشان آسیانی بود اگرچه هیچگاه تاریخ این دسته‌ها را کوچروهایی که به ایران مهاجرت کرده‌ باشند ندانسته‌ است و اینها بومیان ساکن ایران بودند که جدای از اختلافاتی که باهم داشتند متحدانی بودند که علیه تمدن‌های سامی در هنگام جنگ….

دوست من نژادی به نام آریا زائیده‌ی ذهن پان‌ها است و همیشه مورد تردید بوده و هست و آریا یک ایدئولوژی است که مبتنی بر نجابت و شرافت است و هر کس که به نجابت و شرافت معتقد می‌بود آریایی بوده است و بدبختانه یا خوشبختانه اکثریت لورها و لک‌هایی که من با آنها در تماس بوده‌ام یا بحثی کرده‌ام خود را در پشت نژاد آریایی اصیل و ایرانی اصیل و … پنهان می‌کند و بیشتر مباحث اینچنینی‌ای را ترجیح می‌دهند:

این موضوع که لرها از چه قوم و طایفه‏اى بوده‏اند و از کجا آمده‏اند از رازهاى بازنشده تاریخ بوده است و خواهد بود(این یعنی این ملت تاریخی مجهول دارد و لطفا ادامه‌ی سخن را با حساسیت بیشتری بخوانید). این طایفه که تاریخى ندارند و فاقد فرهنگ و ادب و حتى سوابق و سنت‏اند مسئله بغرنجى را پدید آورده‏اند که علم و دانش از حل آن درمانده است. پنجاه سال پیش راولینسن ایشان را قومى ناشناخته و جالب‏توجه نامید و باآنکه در صفحات این کتاب بیشتر از هر اثر دیگر معلوماتى درباره این قوم مندرج است باز جرأت این‏ ادعا را ندارم که پرده از مجهولات گذشته‏اى که قابل کشف و تحقیق نیست برداشته‏ام. آیا ایشان جزو ترکها هستند؟ آیا اصل‏وریشه ایرانى دارند؟ آیا از نژاد سامى‏اند؟ این هر سه فرض طرفدارانى سرسخت داشته است. ظاهرا از ریشه و شاخه کردها که همسایه شمالى‏اند به‏نظر مى‏رسند، زبان آنها که لغت و لهجه ایرانى است از زبان کردى چندان متفاوت نیست. از طرف دیگر ایشان به ‏هیچ ‏وجه خوش ندارند که در زمره کردها که لک شمرده میشوند محسوب شوند. اکثریت نویسندگان بر این قول ‏اند که ایشان از اصل و تبار آریائى و بنابراین ایرانى ‏اند و پیش از ورود تازیان و ترک و تاتار در این سرزمین بوده‏اند.

 راولینسن مى‏نویسد زبان آنها از فارسى قدیم گرفته شده است که با پهلوى زمان ساسانى تجانس، ولى از جهاتى با آن تفاوت دارد. حال که مى‏توانیم با احتمال بسیار قوى قبول کنیم که ایشان بازماندگان نسل و نژادى ممتازند پس احتیاجى به این گفتار نیست که بعضى از نویسندگان اصل آنها را از ناحیه باکتریا (بلخ) پنداشته‏اندو همین‏قدر کافى است که اعتراف کنم آنها از نسل و نسب ایرانى‏اند و از قرن‏ها پیش در این نواحى کوهستانى خویش زیسته‏اند.[۹]  تمام افتخاری که نسیب لرها شده است این است که آنها را آریایی و…. خطاب کنند در حالیکه فرهنگ و تاریخ را براحتی آب خوردن از آنها می‌گیرند و یا جناب حمید ایزدپناه کرد دانستن لک‌ها را یک سوءتفاهم و ناشی از استفاده‌ی کرد از قدیم در معنی مردمان کوچ نشین ایرانی تبار در سراسر منطقه می‌داند.

یکی از نکات تاریک و مبهم تاریخ ایران مسئله‌ی مهاجرت آریایی‌ها به فلات ایران است (به نظر من منشا تمام مصیبت‌های تاریخ ایران است) زیرا چنین اتفاقی به این کیفیت رخ نداده است و قبل از ورود این به اصطلاح آریایی‌ها فلات ایران خود ساکنین بومی‌ مقتدری داشته‌است برای اطلاعات بیشتر به کتاب “اقوام ساکن آسیای صغیر یا فلات ایران” دکتر رقیه‌بهزادی نگاهی بیاندازید و یا مجموعه مقالات تبارشناسی پرفسور فاروق صفی‌زاده را بخوانید؛ در ضمن از کدام اختلافات صحبت می‌کنید؟ اختلافات نژادی و زبانی و …؟! آیا در ایران کنونی چنین اختلافاتی نیست؟ شما زبان کوردی مرا بهتر درک می‌کنید یا ترکی؟ من کورد و آن آقای ترک از یک نژاد هستیم؟ و اما آنچه شما درباب کوچ رو بودن می‌فرمایید و اقتدار سکاها و … دوست عزیز بد نیست بدانید سکاها هم نژاد مادها بودند و مادهایی که ما از آنها یاد می‌کنیم اتحادیه‌ای از لولو و گوتی و کاسیت و هوریانی و مانایی است که در این میان لولوها و گوتی‌ها و کاسیت‌ها بیشتر به چشم می‌آیند و مجموعه‌ی اینها را ماد می‌نامند می‌توانید تشریح کنید لولوها و گوتی‌ها و کاسیت‌ها کدام قومیت‌ بودند؟

 اگر کتاب‌های غلامحسین زرینکوب هم‌ استانی‌تان را بخوانید بهتر متوجه می‌شوید؛ این اسامی درست بیخ گوشتان هستند: تاریخ واقعى ایران با ذکر جنگ‏هاى سامى‏هاى اکدى با ساکنان آریایى باختر ایران در سده نهم ق م و با تأسیس امپراتورى ماد، که پایتختش شهر هگمتانه (همدان امروز که به یونانى اکباتان مى‏گویند. معناى اولیه این اسم «محل اجتماع» بوده) بود، در اواخر سده هشتم و اوایل سده هفتم پیش از میلاد شروع مى‏شود. تاریخ دول معظم آریایى، یعنى مادها و اخلافشان پارس‏ها، که از آنان هم مشهورترند، نه تنها به‏طور اجمال، بلکه با بسیارى از جزئیاتش روشن است و ما آن را در درجه اول مدیون دانشمند آلمانى، فردیناند یوستى (۱۸۳۷- ۱۹۰۷)، و محقق چکى، پراشک (۱۸۵۳- ۱۹۲۴)، هستیم. مادها، پس از تهاجمات ویران‏کننده سکاهاى وحشى که با آنها هم‏نژاد هم بودند، توفیق یافتند که با کمک بابلى‏ها دولت بیدادگران آسورى را برانداخته نخستین امپراتورى ایران را برپا سازند.[۱۰] و آنچه منابع تاریخی به ما می‌گوید نخستین درگیری مابین ایرانی‌ها و یونانی‌ها در زمان هخامنشیان است نه این مقطع تاریخی که شما ذکر کرده‌اید: نخستین کشاکش در میان یونان و ایران در زمان داریوش بزرگ پدید آمد و چون یونانیان پاس بزرگى آن شاه را نمى‏داشتند و خیره‏سرانه در کارهاى یونانیان آسیاى کوچک دخالت مى‏نمودند. داریوش بر خود فرض شمرد که گوشى از آنان بمالد شاید هم کار را آسان‏تر از آنکه بود مى‏دانست و این بود که داتیس نامى را با دسته‏اى از سپاه بر سر یونان فرستاد و حادثه‏اى که به نام «جنگ ماراتون» شهرت یافته در میانه رویداد.این جنگ در خشکى بود و بدانسان که شرقشناسان اروپا تحقیق نموده‏اند در سال چهار صد و نود پیش از میلاد رویداد.[۱۱] و نیز دولت نیمه مستقل ماد خود یکی از اقمار آشور بوده است: منطقه ماد تا ۶۶۹ ق. م. جزو یکى از «کشور» هاى تابع آشور به‏شمار مى‏آمد.[۱۲]

درباب کوچ و کوچ روی و منطق کوچ و تاثیرات اجتماعی و تاریخی و زبانی این مقوله را نادیده گرفته‌اید زیرا کوچ یک مسئله‌ی حیاتی است و ملزوماتی را می‌طلبد از آن جمله یک دست سازی‌های زبانی و …:

از هزاره یکم ق. م. در کوهستانهاى ایران و شمال آسیاى باخترى، عشایرى پدید آمدند که به قول نویسندگان قدیمى آنها را «کوچ‏نشینان» مى‏نامیدند، اینها در برابر روستانشینان به خانه‏ بدوشان شهرت یافتند و اغلب به راهزنى مى‏پرداختند. غالبا کوچ‏نشینان داراى نیروى چشم‏گیرى بودند، و در حالیکه به کوهها پناه مى‏بردند فرمانبردارى از دولت‏هاى بزرگ را نمى‏پذیرفتند. راست است که همه این عشایر کوچ‏نشین راهزن نبودند؛ در بسیارى از مناطقى که این کوچ‏نشینان اکثریت داشتند، روستاهاى ثابتى کشف شده است (این روستاها در منطقه لرستان تا پیش از حکومت ساسانیان وجود داشته‏اند.

 در میان این ساکنان گروههائى با زندگى کوچ‏نشینى به‏ سر مى‏بردند، شاید اینان به تازگى این نوع زندگى را برگزیده بودند. بنابراین در شمال شرقى کشور آشور، در مرزهاى کردستان آینده گروههائى به نام ساگارتى‏ها زندگى مى‏کردند. اقتصاد این گروه با عشایر دیگر ایرانى فرقى نداشت، این طایفه بنا به نوشته نویسندگان قدیمى یکى از عشایر کوچ‏نشین ایرانى بودند در جنگ‏ها و مهاجرت‏هاى پایان قرن هشتم تا آغاز قرن ششم کیمریتزها و اسکیف‏ها نقش مهمى داشتند. در آسیاى باخترى، آنها با زندگى کوچ‏نشینى بسر مى‏بردند (با وجود شرایط گوناگون جغرافیائى منطقه)، مراکز توقف آنها مناطق شرقى آسیاى صغیر، آذربایجان ایران و کردستان بود، کوهستانهاى این مناطق بعدها به ‏گونه سنتى جاهاى مناسبى براى دامداران کوچ‏نشین به ‏شمار آمد. در مناطق مشخصى از کوهستانهاى ایران و شمال آسیاى باخترى، ظاهرا گروههائى از روستانشینان محلى قدیمى به ‏گونه کوچ‏نشینى زندگى مى‏کردند اما در این هنگام گروههائى که با زبان‏هاى گوناگون سخن مى‏گفتند، اصولا در ردیف عشایر ایرانى قرار گرفتند، و از زمان مادها به بعد زبان ایرانى نقش مهمى را در تشکل این عشایر ایفاء کرده است.

نوشته‏هاى نویسندگان قدیمى، دو قبیله کوچ‏نشین ایرانى را به نام ماردها (شباهت زیادی به‌ مانرود دارد) و کیرتى‏ها (کورتى) نام مى‏برند. گویا اینها در کوههاى آذربایجان ایران و کناره دریاى خزر، فلات ارمنستان، کردستان و جنوب زاگرس (بختیاری و لرستان کنونی) بسر مى‏برده‏اند. از نام این دو قبیله نژادشان مشخص نمى‏شود، اما گویا به شیوه کوچ‏نشینان ایرانى‏زبان زندگى مى‏کرده‏اند؛ کیرتى گویا ریشه واژه ایرانى «کورتى» است. (در زبان پهلوی کورت به معناى دامدار کوچنده است بعدها به واژه کرد تبدیل شده است) به نظر مى‏رسد که کردهاى امروزى از نژاد اینها هستند. بعدها در پایان دوره باستان بازماندگان این دو قبیله جامعه کرد را در کردستان مرکزى که اقامتگاهشان بود، پدید آوردند. برخى از قبایل کوچ‏نشین پارس و لرستان آینده از لحاظ قدمت همزمان ماردها و کیرتى‏ها بودند. نامهاى لر، بختیارى و غیره از آغاز قرون وسطى، هنگامى که جوامع نژادى آنها شکل گرفت، روى آنها گذاشته شد. اما نخستین مراحل پیدایش عشایر کوچ‏نشین و نیمه کوچ‏نشین این مناطق بایستى هنگام پایان دولت ماد و آغاز دولت هخامنشى باشد.[۱۳]  ولی قبل از آن نقش این جریان را در تشکیل دولت‌‌ها بررسی کرده و می‌‌نویسد:

ایرانى‏زبانان (منظور فارس به تنهایی نیست) براى نخستین بار سازمانهاى حکومتى‏اى در برخى از نقاط از قبیل کیلزان، آلابریا، مانا و غیره پدید آوردند. اما در سده‏هاى نهم یا هشتم، مردم ایرانى‏زبان در مناطق معین خود را به حکومت‏هاى بزرگ محلى (ایلام، مان، الیپ و غیره) مانند آشور و اورارت وابستند. ایرانى‏زبانانى که با دولت‏هاى مقتدر متحد مى‏شدند نماینده مناطقى بودند که اکثریت مردمشان ایرانى‏زبان بودند (مثلا در سده هشتم ق. م. در منطقه‏اى که، دولت ماد تشکیل گردید). بعدها زبان و فرهنگ این گروه نقش مهمى را در تشکیل دولت ماد و هخامنشى ایفا کردند. عشایر ایرانى زبان پیش از آغاز لشکرکشى‏هاى آشوریها و اورارت‏ها در ایران ساکن بوده‏اند؛ در سده نهم ق. م. نزدیک ارومیه و قسمت بالائى دیاله تا باختر ماد مى‏زیستند، در سده‏هاى هشتم تا هفتم ق. م. در مرزهاى ایلام و در پایان سده نهم گروه‏هائى از عشایر پارس در منطقه فارس و کرمان مسکن گزیدند (کرمان از نام عشیره پارسى به نام کارامانى گرفته شده است). [۱۴] و تاثیرات این جریان اجتماعی و حیاتی یعنی همین کوچرو بودن؛ که شما نتوانسته‌اید تاثیرات آن را بررسی کنید علاوه بر تشکیل دولت و نهادهای خاص، نهایتا به تولید ادبیات و یک دستی زبانی این کوچروها منتج می‌شود این است که مواد اولیه‌ی اشعار فولکور؛ پند و اندرزها؛ ضرب‌المثل‌ها و … شباهت بسیاری به یکدیگر دارند.

 برای نمونه ما کلهرها می‌گوییم: “ئاسیاو کار خوه‌ێ که‌ێد؛ چه‌قچه‌قه دێیان خوه‌ێ شکنێد” و درست در حوزه‌ی شمالی‌ زبان کوردی یعنی کوردستان باکوور می‌گویند: “ئاش شۆلا خۆ دکه؛ چه‌قچه‌قۆک ده‌ڤ و ددانێ خۆ دشکێنه”درست با همان مضمون و همان کاربرد. و فراموش نکنید که از ورود اسلام تا زمان پهلوی‌ها ایلات مقتدر قادر به تشکیل دولت و حکومت بر ایران بوده‌اند از دولت‌ حسنویه و آل بویه و … گرفته تا صفویه و قاجاریه و همیشه و در تمامی این منابع لرستان و مناطق بختیاری یکی از مهمترین مراکز استقرار همین اکراد بوده و هست، شما اصرار دارید چیزی خلاف این موضوع را عنوان کنید درحالیکه اشاره‌ای به یک منبع هم نمی‌کنید و اگر هم سخنی از منبعی می‌کنید کاملا غلط است و بر این نکته اصرار دارید که لورها با کوردها یکی نیستند بنده هم اصراری بر این موضوع ندارم ولی منابع تاریخی اصرار شما را کاملا مردود می‌کند.


[۱]شرفنامه، مقدمه‏ ج‏۱، ص ۱۲: ۱۳

[۲]– شرفنامه    مقدمه ‏ج‏۱    ۹     مقدمه ….. ص : ۷

[۳]– شرفنامه    ج‏۱    ۳۲۲     فرقه سیم در ذکر امراء اکراد ایران ….. ص : ۳۲۲

[۴]تاریخ ایران باستان    ج‏۲    ۱۵۴۴     نوشته ‏هاى سترابون ….. ص : ۱۵۴۳

[۵]– تاریخ ایران باستان    ج‏۲    ۱۰۶۷     عبور از کوههاى کردوک ….. ص  ۱۰۶۹: ۱۰۶۷

[۶]– تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه    متن    ۴۰     مادها و پارس‏ها ….. ص : ۳۹

[۷]– تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، متن، ص: ۵۵

[۸]– شرفنامه، ج‏۱، ص: ۳۲۷

[۹]– ایران و قضیه ایران ج‏۲ اصل و تبار لرها ….. ص ۳۲۹ : ۳۲۸

[۱۰]– تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه: مادها و پارس‏ها ….. ص : ۳۹

[۱۱]– ایرانیان و یونانیان به روایت پلوتارخ      ص: ۱۷: ۱۶

[۱۲]– تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز؛ پیدایش ماد مستقل و دولت‏هاى مادى ….. ص : ۶۸

[۱۳]– تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز: پیدایش دامداران کوچ‏نشین و گسترده شدن عشایر کوچ‏ نشین در مناطق کوهستانى ایران ….. ص ۷۴: ۷۵: ۷۳

[۱۴]– تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز: نژاد عشایر ایرانى و گسترش آنها در سرزمین ایران ….. ص : ۶۱

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا